محل تبلیغات شما

کلبه سبز



اگر شما یک حمله قلبی را تجربه کرده اید و شخصیت خصمانه ای دارید ، تحقیقات جدید نشان می دهد که شما ممکن است بخواهید یک تنظیم رفتار را در نظر بگیرید.

مطالعه جدید نشان داد که یک نگاه عصبانی ممکن است شما را در برابر حمله قلبی دوم آسیب پذیر کند.

این مطالعه شامل بیش از 2300 بازمانده از حمله قلبی با میانگین سنی 67 سال بود که به مدت 24 ماه پیگیری شدند. مردان 68٪ بیماران را تشکیل می دهند.

بر اساس گزارشی که در 15 سپتامبر در مجله اروپایی پرستاری قلب و عروق منتشر شد ، در ابتدای مطالعه ، میزان خصومت بیماران ارزیابی شد و 57٪ خصمانه ارزیابی شد.

دکتر تریسی ویتوری ، نویسنده مطالعه ، از دانشگاه تنسی ، در ناکسویل گفت: "خصومت یک ویژگی شخصیتی است که شامل کنایه ، بدبینی ، کینه توزی ، بی حوصله بودن و تحریک پذیری می شود."

"این فقط یک اتفاق نیست ، بلکه نحوه تعامل فرد با مردم را مشخص می کند. ما می دانیم که کنترل عادت های زندگی باعث بهبود چشم انداز بیماران سکته قلبی می شود و مطالعه ما نشان می دهد که بهبود رفتارهای خصمانه نیز می تواند یک حرکت مثبت باشد." ویتوری در یک خبرنامه ژورنالی گفت.

در طی 24 ماه پیگیری ، محققان دریافتند که خصومت پیش بینی مستقلی برای مرگ در اثر حمله قلبی دوم پس از سازگاری با سایر عوامل مانند جنس ، سن ، تحصیلات ، وضعیت تأهل ، دیابت ، فشار خون بالا و استعمال دخانیات است.

"خصومت از دهه 1950 با بیماری های قلبی عروقی در ارتباط است ، اما ما هنوز دلیل آن را به طور کامل نمی فهمیم. مطالعه ما نشان می دهد خصومت یک ویژگی مشترک در بازماندگان حمله قلبی است و با نتایج ضعیفی همراه است. تحقیقات بیشتری در مورد چگونگی این ویژگی لازم است بر بدن تأثیر می گذارد. "

نویسندگان این مطالعه خاطر نشان کردند ، اضطراب و افسردگی از شرایط بهداشت روانی است که به طور معمول در بیماران قلبی ارزیابی می شود ، اما افزودن ارزیابی خصومت می تواند بیماران در معرض خطر مرگ زودرس را شناسایی کند.

محققان همچنین پیشنهاد کردند که آموزش بیماران قلبی در مورد خطرات احتمالی خصومت می تواند آنها را برای ایجاد تغییرات رفتاری ترغیب کند.

ویتوری گفت: "بیماران قلبی برای کنترل سلامتی خود می توانند اقدامات زیادی انجام دهند. از نظر جسمی - ترک سیگار ، افزایش فعالیت بدنی و رژیم غذایی متعادل. مطالعه ما همچنین نشان می دهد که مدیریت رفتارهای خصمانه می تواند مهم باشد."


یک روش جدید و پیشرفته تصویربرداری از مغز ، می تواند روزی باعث شود که فناوری تصویربرداری عصبی fMRI و روشهای فعلی ژنتیکی قدیمی باشد.

این هفته ، تیمی از محققان Caltech از گروه Roukes اعلام کردند که آنها یک روش جدید در زمان واقعی برای نظارت و نقشه برداری از فعالیت مدار عصبی در اعماق مغز ایجاد کرده اند. در حال حاضر این روش انقلابی برای تماشای عمیق درون مغز از ریز تراشه های نوری بسیار کوچکی استفاده می کند که می توانند درون مغز موش (در هر عمق) کاشته شوند تا نورونهای منفرد را با استفاده از محرکهای مولکولی و اپتوژنتیک فلورسنت کنترل و کنترل کنند.

دانشمندان این روش جدید تصویربرداری از مغز را "نوروفوتونیک یکپارچه" لقب داده اند و نحوه عملکرد آن را در قطعه "چشم انداز" (Moreaux و همکاران ، 2020) که در 14 اکتبر در مجله Neuron منتشر شده است ، توصیف می کنند.

"این روش این امکان را دارد که تصویربرداری عملکردی بدون لنز را از درون خود مغز [نویسندگان مورب] برای دستیابی به تحریک متراکم ، در مقیاس بزرگ و ثبت فعالیت مغز با وضوح سلولی در اعماق دلخواه ،" استفاده کند. تأکید کنید که تصویربرداری عملکردی از درون مغز خود کار بزرگی است.

لوران مورو ، دانشمند ارشد تحقیقات Caltech و نویسنده اصلی مقاله ، گفت: "مطالعات فعلی اپتوژنتیک مغز با محدودیت جسمی قابل توجهی محدود شده است." به گفته نویسندگان ، "در حال حاضر ، روش های optogenetics نمی توانند به راحتی بینشی در مدارهای واقع در اعماق مغز ، از جمله کسانی که در فرایندهای شناختی یا یادگیری از درجه بالاتر درگیر هستند ، ارائه دهند."

تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI) نیز به دلیل کمبود اطلاعات خاص نورون ، محدودیت هایی دارد. هر وکسل (به عنوان مثال ، پیکسل 3-D) از اسکن مغزی fMRI شامل حدود 100000 نورون است. بنابراین ، هر وکسل فقط می تواند نمایشی با وضوح نسبتاً کم از نحوه رفتار متوسط ​​و دسته جمعی این 100000 نورون ارائه دهد.

مایکل روکس ، محقق اصلی ، در خبرنامه گفت: "هدف اصلی نوروفوتونیک یکپارچه ثبت آنچه که هر سلول عصبی در آن مجموعه 100000 نفری در زمان واقعی انجام می دهد ، است." "اگرچه کار در حال حاضر فقط در مدل های حیوانی انجام شده است ، اما روزی می تواند به حل مدارهای عمیق مغز انسان کمک کند."

روكس تأكید می كند: "ضبط متراكم در عمق - این كلید اصلی است." "ما به این زودیها قادر به ثبت تمام فعالیتهای مغز نخواهیم بود. اما آیا می توانیم بر برخی از ساختارهای مهم محاسباتی آن در مناطق خاص مغز تمرکز کنیم؟ این انگیزه ماست."

نوروفوتونیک یکپارچه می تواند یک تغییر دهنده بازی باشد. اگرچه این روش تاکنون فقط در موش ها استفاده شده است ، اما روزی ممکن است برای دانشمندان علوم مغز و اعصاب ردیابی فعالیت سلولهای عصبی جداگانه در مدارهای مغزی انسان امکان پذیر باشد. محققان Caltech با ترکیب "پیشرفت های اخیر در مدار فوتونی و الکترونیکی یکپارچه مبتنی بر میکروچیپ" ، روش جدیدی را برای نقشه برداری از فعالیت مدار مغز ایجاد کرده اند که با تکنیک های فعلی اپتوژنتیک و fMRI سنتی بهبود می یابد.


در طول تمرین حرفه ای به عنوان یک متخصص بهداشت روان ، من به بسیاری از احضارها پاسخ داده ام و در روند کشف قانونی بارها مورد سال قرار گرفته ام. من فقط دو بار شهادت را در دادگاه ارائه داده ام ، اما طی نزدیک به دو دهه گذشته ، من درمانگران ناشناخته ای را که چنین کرده اند و در بسیاری از جلسات آماده سازی با وکلای مشاوره حقوقی شرکت کرده اند ، مشاوره و مشاهده کرده ام. من نامه های مکتوب بی شماری گزارش را ویرایش کرده ام که بر نظر دادگاه تأثیر گذاشته است. من این کار را به ویژه در مشارکت نزدیک با سهامداران وابستگی به کودکان و سیستم های عدالت نوجوانان در تگزاس و ایالت واشنگتن و در سیستم عدالت نظامی انجام داده ام.

من یاد گرفته ام که چقدر مهم است که پزشکان با قوانین و مقررات مربوطه و همچنین کدهای اخلاقی مربوطه که برای عمل حرفه ای آنها تعیین شده است ، آشنا شوند. به عنوان مثال ، به عنوان یک درمانگر ازدواج و خانواده دارای مجوز ، روشن هستم که قانون اخلاقی که توسط انجمن آمریکایی ازدواج و خانواده درمانی (AAMFT) تنظیم شده است ، به MFT ها این توانایی را می دهد تا "خدمات پزشکی قانونی شامل مصاحبه ، مشاوره ، گزارش ارزیابی و ارزیابی های رسمی و غیررسمی »(کد اخلاقی AAMFT 7.1) و هشدار می دهد که هنگام ارائه" شهادت خبره یا شاهد واقعی در مراحل قانونی "، درمانگران باید" از قضاوت های گمراه کننده خودداری کنند ، نتیجه گیری ها و نظرات را بر روی داده های مناسب قرار دهند و تا آنجا که ممکن است از عدم دقت جلوگیری کنند "،" با توضیح بیشتر ، "هنگام ارائه شهادت ، به عنوان کارشناسان ازدواج و خانواده درمانی ، آنها باید دقیق ، عینی ، منصفانه و مستقل باشند" (کد اخلاقی AAMFT 7.2). و غیره

بگذارید صریح بگویم: من هیچ آموزش رسمی پزشکی قانونی ندارم و هیچ چیزی که در اینجا برقرار می کنم نباید به عنوان مشاوره حقوقی تفسیر شود. تمام آنچه گفته شد ، در اینجا چند یادداشت راهنمایی است که ممکن است بسیاری از پزشکان مفید بدانند. من این بینش ها را به مرور زمان بر اساس مشاوره حقوقی و همچنین بر اساس تجربه شخصی خودم در نظارت بر متخصصان بهداشت روان ، به عنوان شهادت قانونی ارائه کردم. در نهایت ، این نه نکته بهترین توصیه من برای روان درمانگران ارائه دهنده شهادت دادگاه است -

# 1 - تهیه یادداشت ها از نمودار با تمام داده های عینی ، مانند تاریخ شروع درخواست خدمات ، تاریخ خدمات با شرح نوع خدمات (به عنوان مثال ارزیابی مصرف) ، با اطلاعات مربوط به تاریخ های خاص حضور و تاریخ و اطلاعات روشن در مورد هیچ نمایش و لغو ، اطلاعات تشخیصی ، تاریخ موثر و م componentsلفه های برنامه درمانی ، روشن کردن روش های درمانی استفاده شده و اطلاعات ، از جمله تاریخ ، در مورد هرگونه انتقال و / یا روند تلاش برای تماس و تخلیه و بسته شدن. در صورت احضار ، در صورت س askedال ، این اطلاعات را ارائه دهید.

شماره 2 - در طول محاکمه بدون درخواست اولین اجازه از قاضی برای بررسی یادداشت های خود ، به یادداشت های موجود در جایگاه نگاه نکنید ، در آن زمان به شما اجازه داده می شود یا اجازه انجام این کار را ندارید.

شماره 3 - آماده باشید تا تاریخ و اطلاعات مشخصی راجع به مدارک دانشگاهی خود ، گواهینامه ها ، آموزش های مربوط به روش های خاص درمان ، نشریات ، دامنه تاریخ استخدام ، عناوین و دامنه نقش ، و همچنین توضیحات دقیق و مختصر روش های استفاده شده ذکر کنید.


به عنوان یک روانشناس مشاور ، از نظریه روانشناسی و تحقیقات در کارهای درمانی برای کمک به مشتریانی که دارای طیف وسیعی از مشکلات زندگی دشوار و / یا شرایط بهداشت روانی هستند استفاده خواهید کرد. مشتریان می توانند شامل کودکان ، بزرگسالان ، خانواده ها ، زوج ها و گروه ها باشند.

مسائل زندگی که مردم برای مقابله با آنها تلاش می کنند ممکن است شامل موارد زیر باشد:

    داغدار شدن
    خشونت خانگی
    مشکلات رابطه
    سوء استفاده جنسی
    تروما

شرایط بهداشت روان شامل موارد زیر است:

    اضطراب
    افسردگی
    اختلالات اشتها
    اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)
    روان پریشی

شما با مشتری به روشی جامع و بصیرت به طور مشترک کار خواهید کرد تا بتوانید تغییر را در نظر بگیرید و بهبودی خود را کنترل کنید.

تمرین به عنوان روانشناس مشاور نیاز به سطح بالایی از آموزش و خودآگاهی دارد که از طریق شخصی درمانی حاصل می شود.

روانشناسان مشاوره در:

    مشاوره
    آموزش و پژوهش
    خدمات بهداشتی و درمانی
    بیمارستانها
    زندان ها و خدمات مشروط
    تمرین خصوصی.

مسئولیت ها

شما به عنوان یک روانشناس مشاور باید:

    ارزیابی هایی را انجام دهید ، از جمله ارزیابی نیازهای بهداشت روان ، ارزیابی خطر و آزمایش روان سنجی
    توضیح روانشناختی درباره مسائل مشتری را تدوین کنید
    بر اساس اعتماد و احترام با مشتری ارتباط کاری مشترک برقرار کنید
    برای کمک به مشتریان در درک احساسات / رفتار خود ، درمان های روانشناختی ویژه ای را برنامه ریزی و اجرا کنید
    مشتریان را قادر می سازد تا به مشکلات خود بپردازند ، کنترل آنها را در دست بگیرند و تغییرات مثبتی در رفتار آنها ایجاد کنند
    نتیجه درمان ها را کنترل و ارزیابی کنید
    همکاری - و ارائه مشاوره به - همکاران ، تیم چندرشته ای گسترده تر و مراجعین در برنامه ریزی درمان و ارائه خدمات برای پاسخگویی به نیازهای مشتری
    اطلاعات پیچیده ، فنی و یا حساسیت بالینی را به روشنی ، چه به صورت شفاهی و چه به صورت كتبی ، با مشتری ها ، خانواده ها و مراقبانشان در میان بگذارید
    به صورت جداگانه یا به عنوان بخشی از تیم به تحقیق ، ارزیابی خدمات و حسابرسی کمک کنید
    نظارت بالینی و حرفه ای منظم را از یک روانشناس ارشد دریافت کنید
    برای به روز نگه داشتن دانش و مهارت های خود ، توسعه مداوم شخصی و حرفه ای را انجام دهید.


هنگامی که از خانه کار می کنید ، یک میلیون چیز مختلف برای توجه شما وجود دارد - تلویزیون ، فیس بوک ، بچه های شما ، حیوانات خانگی ، لباس های شسته شده کثیف ، ظروف ظرفشویی که از دیروز شسته نشده اند آب و هوای خوب ، جلسات بزرگنمایی با همکارانی که مدتی را ندیده اید.

اوه ، و آیا من به فیس بوک اشاره کردم؟

بنابراین چگونه می توان تمام کارهای خود را به طور مولد ، کارآمد و بدون حواس پرتی انجام داد و در عین حال اطمینان داشت که یک تنهایی بیش از حد کار نمی کنید؟ در اینجا 61 مورد از بهترین راههایی که می شناسم وجود دارد.

1. فضای کار جداگانه داشته باشید. حتی اگر یک دفتر کار اختصاصی نباشد ، باید چیزی باشد که متعلق به شماست و فقط برای کار استفاده می شود.

2. پس زمینه تلویزیونی نداشته باشید. یک فضای کاری راحت پیدا کنید که در آن آرامش و سکوت داشته باشید تا فکر کنید و تصمیمات مهم بگیرید.

3. ساعات ثابت دفتر را تعیین کنید. این می تواند از 9 صبح تا 5 عصر یا 1 صبح تا 1 بعدازظهر باشد ، مهم نیست. آنچه مهم است این است که شما هر روز آن ساعتهای ثابت را کار کنید و به طور موقت از آنها فاصله نگیرید.

4. بهترین زمان های خلاقیت خود را تعیین کنید و یک برنامه کاری در آن زمان ها ایجاد کنید.

5- هنگام کار بر روی چیز مهم ، علامت "مزاحم نشوید" را در بیرون از درب خود آویزان کنید. اطمینان حاصل کنید که خانواده شما می فهمند که وقتی این تابلو روی در است ، مزاحم شما نمی شود. زیاد از آن استفاده نکنید.

6. هر روز صبح لباس بپوشید. از چیزی راحت استفاده کنید ، اما نه آنقدر راحت که باعث شود بخواهید دوباره به رختخواب بپرید.

7. وسایل دفتری را بار کنید و مطمئن شوید که مرتباً آنها را تعویض می کنید تا مجبور نباشید در وسط یک روز کاری شلوغ برای خرید پس از آن متوقف شوید.

8- اگر در خانه فرزندان پر سر و صدایی دارید ، هدفون های کاهش دهنده صدا را بخرید.

9. اطمینان حاصل کنید که قبل از ایجاد نیاز اضطراری ، فناوری و تجهیزات خود را تنظیم کرده اید. حتی بهتر از این ، تجهیزات خود را هنگام شروع کار از خانه تنظیم کنید و سپس هر روز آنها را در یک روز مشخص بررسی کنید تا مطمئن شوید که به درستی کار می کند.


به عنوان یک روانشناس مشاور ، از نظریه روانشناسی و تحقیقات در کارهای درمانی برای کمک به مشتریانی که دارای طیف وسیعی از مشکلات زندگی دشوار و / یا شرایط بهداشت روانی هستند استفاده خواهید کرد. مشتریان می توانند شامل کودکان ، بزرگسالان ، خانواده ها ، زوج ها و گروه ها باشند.

مسائل زندگی که مردم برای مقابله با آنها تلاش می کنند ممکن است شامل موارد زیر باشد:

داغدار شدن
خشونت خانگی
مشکلات رابطه
سوء استفاده جنسی
تروما

شرایط بهداشت روان شامل موارد زیر است:

اضطراب
افسردگی
اختلالات اشتها
اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)
روان پریشی

شما با مشتری به روشی جامع و بصیرت به طور مشترک کار خواهید کرد تا بتوانید تغییر را در نظر بگیرید و بهبودی خود را کنترل کنید.

تمرین به عنوان روانشناس مشاور نیاز به سطح بالایی از آموزش و خودآگاهی دارد که از طریق شخصی درمانی حاصل می شود.

روانشناسان مشاوره در:

مشاوره
آموزش و پژوهش
خدمات بهداشتی و درمانی
بیمارستانها
زندان ها و خدمات مشروط
تمرین خصوصی.

مسئولیت ها

شما به عنوان یک روانشناس مشاور باید:

ارزیابی هایی را انجام دهید ، از جمله ارزیابی نیازهای بهداشت روان ، ارزیابی خطر و آزمایش روان سنجی
توضیح روانشناختی درباره مسائل مشتری را تدوین کنید
بر اساس اعتماد و احترام با مشتری ارتباط کاری مشترک برقرار کنید
برای کمک به مشتریان در درک احساسات / رفتار خود ، درمان های روانشناختی ویژه ای را برنامه ریزی و اجرا کنید
مشتریان را قادر می سازد تا به مشکلات خود بپردازند ، کنترل آنها را در دست بگیرند و تغییرات مثبتی در رفتار آنها ایجاد کنند
نتیجه درمان ها را کنترل و ارزیابی کنید
همکاری - و ارائه مشاوره به - همکاران ، تیم چندرشته ای گسترده تر و مراجعین در برنامه ریزی درمان و ارائه خدمات برای پاسخگویی به نیازهای مشتری
اطلاعات پیچیده ، فنی و یا حساسیت بالینی را به روشنی ، چه به صورت شفاهی و چه به صورت كتبی ، با مشتری ها ، خانواده ها و مراقبانشان در میان بگذارید
به صورت جداگانه یا به عنوان بخشی از تیم به تحقیق ، ارزیابی خدمات و حسابرسی کمک کنید
نظارت بالینی و حرفه ای منظم را از یک روانشناس ارشد دریافت کنید
برای به روز نگه داشتن دانش و مهارت های خود ، توسعه مداوم شخصی و حرفه ای را انجام دهید.


پست الکترونیک
به آخرین وضعیتی که در آن احساس مثبت شدیدی تجربه کرده اید فکر کنید.

آیا شخص دیگری درگیر آن بود؟

پاسخ این سوال به احتمال زیاد "بله" است. در حالی که احساسات منفی مانند غمگینی غالباً هنگامی که تنها هستیم احساس می شوند ، احساسات مثبت اغلب (اما نه همیشه) در حالی که با افراد دیگر مانند خانواده ، دوستان یا شرکای عاشقانه ارتباط برقرار می کنیم اتفاق می افتد. علی رغم این ، مطالعات عصب شناسی با هدف بررسی احساسات انسان اغلب شامل افرادی است که هنگام تماشای تصاویر صحنه های احساسی در آزمایشگاه نشسته اند. گرچه این محیط کاملاً کنترل شده هنگام انجام آزمایش های روانشناختی مزایای زیادی دارد ، اما یک اشکال بزرگ دارد: تقریباً هرکسی می تواند بگوید که تماشای عکس دو نفر در حال بوسیدن ، همان بوسه زدن خود شخص با شخص دیگری نیست.

مطالعه جدیدی که من یکی از نویسندگان مشترک آن بوده ام (Packheiser و همکاران ، 2021) که به تازگی در مجله علمی Scientific Reports منتشر شده است ، اکنون سعی در حل این مسئله دارد. دانشمندان از فناوری پیشرفته EEG تلفن همراه برای ثبت امواج مغزی زوج های عاشقانه در حالی که آنها در واقع یکدیگر را در آغوش گرفته و یکدیگر را می بوسیدند استفاده کردند و مجبور شدند به سخنرانی احساسی در مورد عشق خود که توسط شریک زندگی تهیه شده گوش دهند. امواج مغزی در این شرایط عاطفی با شرایط کنترل خنثی در تضاد قرار گرفتند. برای در آغوش گرفتن ، شرکت کنندگان باید بالش بدن را به جای شریک زندگی در آغوش بگیرند و برای بوسیدن باید دست خود را ببوسند. برای شرایط گفتاری ، شرکت کنندگان باید به جای متن احساسی تهیه شده توسط شریک ، به گزارش هواشناسی گوش دهند. در مجموع ، این موقعیت ها بیشتر از دیدن عکسهای احساسی مانند بسیاری از مطالعات کلاسیک علوم احساسات ، شبیه موقعیتهای عاطفی واقعی هستند.

این طرح مطالعه جدید با پیشرفت در فناوری EEG امکان پذیر شد. EEG مخفف electroencephalogram و I روشی است که در آن شرکت کنندگان کلاه هایی بودند که مجهز به الکترودهایی هستند که به طور غیر مستقیم فعالیت الکتریکی مغز را اندازه گیری می کنند. به این ترتیب ، دانشمندان می توانند از آنچه در مغز اتفاق می افتد هنگامی که کسی در حال انجام یک کار آزمایشی است ، مطلع شوند. سیستم های EEG ثابت کلاسیک نمی توانند در شرایطی که شامل حرکات پویا مانند آغوش است استفاده شوند ، زیرا این امر باعث ایجاد نویز بیش از حد در داده ها می شود. سیستم های جدید الكترونیكی موبایل جدید مانند آنچه در این مطالعه استفاده شده است اقتباس شده اند ، بنابراین حتی در موقعیت هایی كه حرکات درگیر هستند می توان از آنها استفاده كرد - مانند بیشتر تعاملات عاشقانه با شریك.

نتایج مطالعه نشان داد؟

داده های EEG نشان داد که موقعیت های احساسی مثبت با شریک زندگی ، به ویژه بوسیدن یکدیگر و گوش دادن به یک سخنرانی عاشقانه ، در مقایسه با شرایط کنترل خنثی ، باعث فعال شدن مغز در قسمت جلویی نیمکره چپ مغز می شود. این یافته با مدل به اصطلاح ظرفیت پردازش احساسات در مغز مطابقت دارد که تصور می کند احساسات مثبت در درجه اول توسط سمت چپ مغز پردازش می شوند. در مقابل ، احساسات منفی در درجه اول توسط سمت راست مغز پردازش می شوند. این مطالعه اولین مدرکی است که نشان می دهد این مدل کلاسیک در موقعیت های عاطفی واقعی نیز کاربرد دارد.

البته ، این مطالعه تنها اولین مطالعه با استفاده از این فن آوری جدید EEG تلفن همراه است که می فهمد چه اتفاقی در مغز می افتد وقتی دو نفر یکدیگر را دوست دارند. فقط می توان امیدوار بود که تحقیقات بیشتری با استفاده از این فناوری برای کشف اسرار مغز عاشق انجام شود.

Big O یک فرد ، دیگری است که احساسات شدید و اجبار دلبستگی را در ما ایجاد می کند. آنها با دیگران (کوچک) که متفاوت نیستند متفاوت هستند. ما می توانیم با انواع Big O ها از جمله شرکای خود ، کودکان ، افراد مشهور ، شخصیت های ی و مذهبی و معلمان "عشق" داشته باشیم.

شیفتگی ، پرستش ، بت پرستی و بیعت بی چون و چرا ویژگی Big O love است و وقتی در چنگال آن هستیم ، در معرض وسواس قرار می گیریم (برای زندگی به تو نیاز دارم) ، شناسایی بیش از حد (موفقیت یا شکست های تو موفقیت و ناکامی های من است) ) ، نوسانات خلقی (بین منفعل و پرخاشگر) ، انطباق بیش از حد (خواسته شما دستور من است) و افسردگی (من در مقایسه با شما بی ارزش هستم). عشق بزرگ بزرگ نه راضی کننده است و نه سالم - اگرچه ممکن است برای درک این مسئله مدتی طول بکشد.

برای درک و از بین بردن روابط Big O ، ابتدا باید به انگیزه های خود رجوع کنیم و روند و هدف این عشق مطیع را بشناسیم.

روانکاو مشهور ، سی جی جونگ درباره "شخصیت مانا" نوشت ، اصطلاحی که وی برای توصیف قدرت خارق العاده ناشی از یک انسان استفاده کرد. با این حال ، همانطور که ارنست بکر ، انسان شناس به ما یادآوری می کند ، "مانا از شخصیت مانا در چشم بیننده است . شخصیت مانا . هنوز همو ساپینس ، محصول استاندارد است. 1

یک نمونه مشهور از این "محصول استاندارد" در فیلم ، جادوگر اوز به تصویر کشیده شده است. دوروتی ، با تمام امید و اعتقاد خود به قدرت این جادوگر برای بازگشت به خانه خود به کانزاس و انجام معجزه های مختلف برای دوستانش ، سرانجام کشف کرد که این جادوگر فقط یک پیرمرد است که از طریق پروژکتور فیلم خود تصاویر یک موجود قدرتمند را ایجاد می کند . دوروتی با عصبانیت نسبت به سرخوردگی او واکنش نشان می دهد و او را به مردی بد متهم می کند. او پاسخ می دهد ، "اوه نه عزیزم . من مرد بسیار خوبی هستم. من فقط یک جادوگر بسیار بدی هستم. " "جادوگر" ، یک متعهد معمولی از نبراسکا ، تمام تلاش خود را کرده است تا این افسانه را که توسط مردم اوز ادامه داده است ، حفظ کند که او یک ساحر بزرگ است.

مانند جادوگر در اوز ، دیگران نیز مانند ما ، فقط افراد عادی هستند. از طریق کارهای خودمان است که قدرت جادویی را به آنها اعطا می کنیم. ما آنها را به دیگری تبدیل می کنیم که بدنبال آن هستیم. گاهی اوقات این امر به دلیل تمایل شخص بزرگ به Big O ، به عنوان مثال ، خودشیفته ها و افراد دیگر با نیازهای نفسانی نفوذ می کند. اغلب اوقات Big O ها که ایجاد می کنیم تمایلی به قرار گرفتن روی پایه یا تبدیل شدن به مورد نیاز و توجه ما ندارند.

هنگامی که ما تحت طلسم Big O خود قرار می گیریم ، در یک حالت تسلیم و تسلیم قرار می گیریم ، که یکی از راه های تلاش ما برای کنار آمدن با بسیاری از مشکلات انسان است. در تسلیم ، ما ایمان داریم و امیدواریم که دیگران ما را از درد و ناامنی ما نجات دهند. تسلیم یک پاسخ مغزی تهدید کننده است که با الگوی انجماد موجود در بقا برای مبارزه با فرار از یخ مطابقت دارد. آنچه ما "مسدود" می کنیم نیازها ، حقایق و تجربیات ما برای تمرکز بر دیگری است. تسلیم در حیوانات حیوانات غالباً یک روش موفقیت آمیز برای مقابله با تهدیدها است ، با این حال ، در انسان ها پاسخ پیچیده تر و گاه بی اثر شده است.

در طول تکامل ما ، پاسخ های اساسی مبارزه با فرار از یخ به سه الگوی رابطه ای پیچیده انسانی تبدیل شده اند که در حال حرکت در برابر (مبارزه) ، دور شدن (فرار) و حرکت به سمت (یخ زدن) هستند. 2 این الگوها ، وقتی که ما هستیم در معرض تهدید نیست ، می تواند روش های سالم برقراری ارتباط باشد. به عنوان مثال ، حرکت در برابر می تواند با اطمینان ، قاطعانه و فعالانه باشد ، دور شدن می تواند خودمختار ، بی طرفانه و حساس باشد و حرکت به سمت آن می تواند مشارکتی ، سازگار و دلسوزانه باشد. با این حال ، هنگامی که ما در معرض تهدید قرار می گیریم ، حرکت در برابر پرخاشگری ، سلطه و کنترل می شود ، دور شدن از بین می رود ، اجتناب و منزوی شدن و حرکت به سمت تسلیم ، تسکین و انطباق بیش از حد است. روابط Big O ما به طور کلی شامل حرکت به سمت دیگری است که ظاهراً قدرتمندتر است .
سه الگوی حرکت در برابر ، دور شدن و حرکت به سمت ، در صورت استفاده بیش از حد یا بی رویه ، نشان دهنده تهدید ما برای پاسخ مغز به رابطه است و ما احتمالاً همه آنها را در تلاش های کودکی خود امتحان کرده ایم تا دریابیم که چگونه بهترین شرایط را برای زنده ماندن در محیط خاص خود حفظ می کنیم و موقعیت. سرانجام ، بیشتر ما در معرض تهدید "عادت" مغز قرار می گیریم که یکی از این سه الگو هنگامی که تحت استرس هستیم بر پاسخ ما غلبه می کند. با این حال ، زیر پاسخ عادی ما ، استراتژی های جایگزین هنوز در دسترس هستند و ممکن است وقتی راه حل اصلی ما جواب نمی دهد ، به آنها متوسل شویم. بنابراین ، مطیع و در حال حرکت به سمت الگویی که مشخصه عشق بزرگ O است ، می تواند به یک پاسخ طلبکارانه ، پرخاشگرانه و رد کننده تبدیل شود. ما این "نوسان" را در گرایش منفعل-پرخاشگرانه مشاهده می کنیم ، که وقتی (احساس می کنیم) Big O ما قادر به درک کامل "عشق" ما نیست ، ایجاد می شود. نوسانات خلقی از این نوع نشانگر این است که ما درگیر یک رابطه Big O با انگیزه تهدید شده ایم یا شده ایم.

جذب ما به Big O’s نه تنها نیاز به حفاظت و امنیت بلکه هدف و جهت زندگی ما را برآورده می کند. ما نمی توانیم مانند حیوانات در الگوی غریزی غریزی زندگی کنیم ، زیرا آگاهی ما را از این امکان جدا کرده است. ما فکر می کنیم و افکار ما را به سمت پرسش های وجودی و هدف سوق می دهد. وقتی نمی توانیم برای این س questionsال ها "پاسخ" پیدا کنیم ، افکار ما اغلب علیه ما معطوف می شوند ما نشخوار می کنیم ، نگران هستیم ، احساس اضطراب و افسردگی می کنیم. Big Os ما را اسیر و آرام می کند زیرا به نظر می رسد پاسخ های قانع کننده ای ارائه می دهند یا حداقل به ما کمک می کنند تا روایت غیرقابل قبول خود را فراموش کنیم. به عنوان مثال ، وقتی فرزندان خود را به Big O خود تبدیل می کنیم ، می توانیم احساس لیاقت و نیاز کنیم ، یا با معشوق Big O می توانیم احساس جذابیت و خاص بودن کنیم. وقتی افراد مشهور را به Big O’s تحویل می دهیم ، زندگی ما احساس هیجان انگیزتر از آنچه در حال حاضر است می شود و وقتی معلمان یا رهبران را بت می کنیم ، می توانیم از روشنی ، محافظت و امنیت برخوردار باشیم.

ممکن است شک کنید آیا شما فردی هستید که در روابط Big O درگیر می شوید یا خیر. شما ممکن است خود را بالغ ، "عادی" و کاملاً قادر به یافتن و حفظ روابط متقابل سالم بدانید. با این حال ، مشاهده من این است که بیشتر ما در طلسم دیگری گرفتار شده ایم یا خواهیم شد. ممکن است این اتفاق نیفتد تا اینکه ، برای مثال ، ما یک کودک به وجود آوریم - و ناگهان با بسته فرشته ای خود عاشق Big O بشویم. وقتی بچه ها بزرگ ما می شوند ما بیش از حد از آنها محافظت می کنیم ، آنها را ناز می کنیم و آنها را بت می کنیم ، این نه برای کودک و نه برای ما خوب نیست. بیشتر اوقات عشق بزرگ بزرگ در روابط صمیمی اتفاق می افتد. اکثر ما می توانیم با شدت ، جنون و زودگذر بودن عشق رمانتیک شناخته شویم.

همچنین ممکن است ما به وجود روابط Big O در زندگی خود شک کنیم ، زیرا وقتی در میان آنها هستیم ، بیش از حد ذوق زده و وابسته هستیم و نمی توانیم فراتر از لذت ، آسودگی و رهایی را که به همراه می آورند ببینیم. معمولاً دیدن اینکه دیگران مرتکب اشتباهات رابطه ای می شوند بسیار آسان تر از تصدیق خودشان است. یا ممکن است الگوی Big O را در زندگی خود تشخیص ندهیم زیرا در طول زندگی ممکن است جذابیت ما به سیستم عامل تغییر کند. هنگامی که ما جوان هستیم ممکن است بارها و بارها به قول عشق رمانتیک تسلیم شویم ، تا اینکه این کار را با پرستش فرزندان خود جایگزین کنیم. یا ممکن است از وسواس خود با یک گروه خاص صرف نظر کنیم تا فقط همان اشتیاق و نیاز به سمت یک معلم معنوی را دوباره کانال کنیم. این وابستگی های در حال تغییر ممکن است الگوی اصلی تسلیم و نیاز ما را که روابط Big O را تعریف می کند پنهان کند.
بیش از حد معمول ارزیابی و احترام به دیگری تقریباً همیشه شامل ارزش زدایی و کاهش خود ماست. تا زمانی که ما آماده نباشیم و صادقانه عادات ارتباطی خود را ارزیابی کنیم و در مقابل اجبار استفاده از دیگران برای مرتب کردن مشکلات خود مقاومت کنیم ، اشتباهات خود را تکرار خواهیم کرد و ناامیدکننده عشق بزرگ O را متحمل خواهیم شد.

عزیزم ، بیا طلاق بگیریم

سوال ترفند: آیا طلاق برای کودکان خوب است یا بد؟ پاسخ: بستگی به آنچه در ازدواج قبل از طلاق اتفاق افتاده است.


پاول آماتو ، دکترای جامعه شناسی ، از دانشگاه نبراسکا ، که نزدیک به دو دهه 2000 خانواده را دنبال کرده است ، گزارش می دهد: "اگر در ازدواج اختلافات زیادی رخ داده باشد ، در واقع فرزندان در صورت طلاق بهتر عمل می کنند." فرزندان این خانواده ها تا بزرگسالی جوان خود ، و دریافتند که بچه های طلاق با اختلاف بالا به همان اندازه خوشبخت هستند و به اندازه همسالان بزرگ شده در خانه های دست نخورده عمل می کنند.


وی می گوید ، بیشترین آسیب دیدگی طلاق ، فرزندان ازدواج هایی است که قبل از جدایی در آنها خصومت زیاد نبوده است. زن و شوهر فقط کنار می روند و بچه ها متوجه نمی شوند چیزی از دست رفته باشد.


آماتو در گزارش "یک نسل در خطر" (هاروارد) گزارش می دهد: "انحلال خانه ای که به نظر آنها پایدار بود ، یک اتفاق ناخوشایند و آزار دهنده در زندگی این فرزندان است."


آماتو می گوید ، طلاق با تعارض پایین ، احساس اعتماد بچه ها را از بین می برد و باعث ناراحتی روانی بزرگ آنها می شود. آنها در برقراری روابط خود مشکل دارند و "به ویژه در بزرگسالی" ناراضی هستند.


جهش از یک خانه استرس زا که از یک مورد خوشایند لرزیده است.

جنبه طلاق 

در این مورد تردید کنید - طلاق می تواند برای کودکان ویرانگر باشد ، و این یک مثال مخدوش از یک همکاری سالم است. اما بسیاری از فرزندان طلاق نه تنها به خوبی با فروپاشی خانواده سازگار می شوند ، بلکه در پی آنها روابط پررونقی را ایجاد می کنند.


من با 28 دانشجوی دانشگاه مصاحبه کردم تا ببینم طلاق والدین آنها چگونه زندگی عاشقانه آنها را تحت تأثیر قرار می دهد ، و متوجه شدم که آنها به همان اندازه به سه گروه تقسیم شده اند: "مدل سازها" تمایل به کپی کردن رفتارهای ناکارآمد آنها در ازدواج والدین خود دارند ، که باعث ایجاد تعارض در روابط خودشان می شود. . "مبارزان" در مورد اعتماد به دیگران محتاط بودند و در مورد انتظارات از یک شریک مطمئن نبودند. اما گروه دیگری از دانش آموزان ، "آشتی کنندگان" فعالانه تلاش می کردند تا از مشکلات والدین خود بیاموزند و بنابراین روابط بعدی موفقیت آمیزتری داشتند.


دانش آموزان گروه به نوع ارتباطی که با والدین خود داشتند ، پس از طلاق ، بستگی داشتند. مدل سازها نسبتاً خوبی با والدین خود داشتند ، اما بینش محدودی در مورد مشکلات والدین خود نداشتند. مبارزان پس از جدایی از والدین خود فاصله گرفتند و از حمایت عاطفی اندك و پیام های مبهم از آنها برخوردار شدند. در نتیجه ، آنها از اینکه می توانند در زندگی عاشقانه خود چه رفتارهایی را تقلید کنند ، مطمئن نبودند. با این حال ، آشتی کنندگان با والدین خود که احتمال ازدواج مجدد مجدد آنها نیز بیشتر است ، نزدیک بودند. این مثال مثبت باعث آشتی جویان در مورد زندگی عاشقانه آنها شده و به آنها کمک می کند تا با شرکای عاشقانه ارتباط برقرار کنند.


طلاق می تواند توانایی بچه ها در برقراری روابط موفق را تقویت کند ، اما تنها در صورتی که والدین آنها در طول این مصیبت - و بعد از آن - حمایت کنند. والدین باید معضلات شویی خود را برای فرزندان خود توضیح دهند تا آنها را از مشكلات دیگری كه ممكن است تکرار كنند آگاه كنند. در پایان ، ارتباط خوب می تواند از تکرار تاریخ عاشقانه جلوگیری کند.


چند سال پیش ، ما باران های سیل آسایی داشتیم که منطقه را درست در کنار جاده ما به کمی گودال گل تبدیل کرد. همچنین اتفاقاً محلی بود که یکی از اتومبیل های ما به طور موقت در آن پارک شده بود. وقتی دخترم مثل همیشه ماشین را عقب می برد ، چرخ های ماشین شروع به چرخیدن می کنند و بیشتر و بیشتر در گل فرو می روند. او مدام سعی می کرد ماشین را در همان جهت حرکت دهد - تا اینکه به معنای واقعی کلمه در یک شیار گیر کرد. شوهر من ، که تجربه بیشتری در این زمینه داشت ، به او نشان داد که در واقع شما باید ماشین را در جهت کاملاً دیگری حرکت دهید ، تا یک مسیر کاملاً جدید ایجاد کنید تا گیر نیفتد. طبیعت ذهن نگران کننده همانطور که اخیراً درباره ماهیت ذهن نگران کننده تأمل کرده ام ، به آن حادثه اتومبیل فکر کردم. برای من ، گرفتار شدن در نگرانی ها اغلب می تواند احساس کند که در آن ناف قرار گرفته است. من اغلب می خواهم این نگرانی را بارها و بارها بازی کنم ، گویی اگر فقط به اندازه کافی به آن فکر کنم قادر به حل مسئله خواهم بود. با این حال ، هرچه بیشتر سعی می کنم به راه حل خود فکر کنم ، نشخوارکنندگان می توانند قویتر شوند و حتی می تواند مانند یک حلقه اعتیاد آور باشد که فرار از آن بسیار سخت است. این امر می تواند به ویژه در نیمه شب باشد که من فعالیت دیگری ندارم که بتوانم ذهن خود را معطوف خود کنم. من می دانم که این یک تجربه مشترک برای بسیاری از مردم است. مطمئناً ، مغز متفکر ما وقتی مشکلات فوری برای حل مشکل داشته باشیم یا اقدامات عملی که می توانیم انجام دهیم و به ما احساس آزادی اختیار شخصی می دهد ، می تواند بسیار مفید باشد. اگر من نگران امور مالی هستم ، می توانم بنشینم و بودجه و برنامه ای برای هزینه های آینده تهیه کنم. اگر شغلی را از دست داده باشم ، می توانم گام های مشخصی برای یافتن شغل جدید بردارم. اما بسیاری از نگرانی های ما شامل جنبه هایی از وضعیتی است که کنترل آن را نداریم (گاهی اوقات به دلیل اینکه هنوز اتفاقی نیفتاده است یا ممکن است هرگز رخ ندهد) یا نشستن با عدم اطمینان که هیچ نوع تفکر به ما در حل آن کمک نمی کند. همانطور که جیمز کلیر در مورد تکامل اضطراب توضیح می دهد ، اجداد زرافه ما در ساوانا در "محیط بازگشت فوری" زندگی می کردند که در نتیجه اقدامات روزمره آنها فوری (اگر شیر را ببینید ، فرار می کنید و این مسئله را حل می کند) ، در حالی که ما انسان ها در زندگی مدرن خود در "محیط بازگشت تأخیر" زندگی می کنیم ، جایی که بسیاری از مشکلاتی که نگران آن هستیم آینده محور است و بلافاصله قابل حل نیست. بنابراین همانطور که Clear اظهار داشت ، ما این مغز را داریم که "برای حل مشکلات محیط تأخیر بازگشت طراحی نشده است." در جهت دیگری حرکت کنید این زمانی است که حرکت در جهتی متفاوت ، تراشیدن یک مسیر جدید و روشن کردن مدارهای مختلف در مغز علاوه بر مدارهایی که باعث نگرانی می شوند ، می تواند مفید باشد. این امر به ویژه در نیمه شب که بسیاری از افراد تمایل دارند بیشتر گیر بیفتند و چیزهای دیگری برای تمرکز یا انجام کار ندارند ، می تواند مفید باشد. برخی از استراتژی هایی که برای مدیریت نگرانی های نیمه شب مفیدترین آنها را پیدا کرده ام ، در مورد متوقف کردن آنها یا تلاش برای خلاص شدن از شر آنها نیستند (انجام این کار دشوار است و گاهی منجر به گیر افتادن در آن شکاف می شود) . در عوض ، این استراتژی ها شامل دعوت از چیز دیگری می شود. این کمی شبیه روشن کردن چراغ در یک اتاق تاریک است. ما نمی خواهیم تاریکی را با تلاش برای جلوگیری از تاریکی از بین ببریم. ما فقط چیز دیگری (نور) را روشن می کنیم و در حضور نور تاریکی به خودی خود محو می شود. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد برای مغز نگران کننده کمک کنید از آنجا که مغز زنده ماندن ما دائماً در حال بررسی نشانه های تهدید یا نشانه های ایمنی در فرآیندی به نام عصب عصبی است ، وقتی می توانیم عمداً روی نشانه های ایمنی تمرکز کنیم ، این می تواند به ذهن و بدن کمک کند. در اینجا سه ​​چیز وجود دارد که باید سعی کنید هنگامی که در رختخواب خود هستید در یک ناهنجار نگران کننده گیر کرده اید. آنها را به صورت جداگانه امتحان کنید یا هر سه را به ترتیب انجام دهید. 1. ظرف را پهن کنید. یک سازگاری از آموزه های بودایی وجود دارد که معمولاً مشترک است: دقیقاً مانند یک قاشق چای خوری نمک در یک لیوان آب غیرقابل نوشیدن ، همان قاشق چای خوری نمک در دریاچه به سختی مورد توجه قرار می گیرد. نگرانی های ما می تواند مانند آن نمک باشد. وقتی ما درگیر نگرانی هایمان می شویم و تمرکز را ایجاد می کنیم ، می تواند بسیار آزار دهنده باشد. وقتی می توانیم ظرف خود را گشاد کنیم و نگرانی هایمان را در برابر پس زمینه ای گسترده تر حفظ کنیم ، آنها کمتر جا می گیرند. یکی از راه هایی که می توانیم "گسترش ظرف" را یاد بگیریم ، تمرین ذهن آگاهی است. نشان داده شده است که ذهن آگاهی در افرادی که اضطراب عمومی دارند ، اضطراب را کاهش می دهد. این را امتحان کنید: یک آسمان آبی زیبا را تصور کنید و به وسعت آسمانی که همه ابرهای عبوری را در خود نگه می دارد ، حس کنید. با بروز نگرانی ، "افکار نگران کننده" را نامگذاری کنید و آنها را مانند ابرهایی که در آسمان می گذرانند تصور کنید. لازم نیست ابرها را متوقف کنید. آنها می آیند و می روند. شما مجبور نیستید وارد داستان نگرانی شوید. فقط روی آسمان وسیع و گسترده تمرکز کنید و هر بار که نگرانی ایجاد می شود ، آن را مانند ابر در حال عبور در آسمان پهناور ببینید. متناوباً ، شما می توانید نگرانی های خود را مانند امواجی که در اقیانوس می آیند و می روند ، تصور کنید و اجازه دهید ذهن شما روی تصویر اقیانوس وسیعی که


عجیب است ، در حالی که آزار و اذیت بزرگسالان نسبتاً رایج است (برخی از مطالعات می گویند به همان اندازه آزار و اذیت در دوران کودکی معمول است) ، اما به اندازه مزاحمت در دوران کودکی و نوجوانی به مکالمات ما راه نمی یابد. بعلاوه ، در مورد قلدری در دوران کودکی ، منابع آنلاین بیشتری وجود دارد. در حالی که تحقیقاتی در مورد آزار و اذیت بزرگسالان وجود دارد که بیشتر تمرکز آن بر آزار و اذیت در محل کار و آموزش عالی است ، اما این چیزی نیست که ما در مورد آن صحبت کنیم چرا آزار و اذیت بزرگسالان بیشتر بخشی از مکالمات گاه به گاه ما نیست؟ در حالی که من پاسخی در مورد اینکه چرا به نظر می رسد با وجود فراگیر شدن زورگویی بزرگسالان کمبود مطالب و مکالمه وجود ندارد ، می خواهم یک فرضیه ارائه دهم: ما در بزرگسالی کمتر در مورد قلدری صحبت می کنیم زیرا این امر بیشتر کلاله ای که عواقب بالقوه بالاتری نسبت به آن در کودکی دارد. از آنجا که آزار و اذیت بزرگسالان اغلب اب زیر کاهانه تر و با نقاب تر است ، فردی که مورد آزار و اذیت قرار می گیرد شرم آور و خودبه خود شک دارد - اینکه آیا این همه "در سر آنها" است و آیا آنها اتفاقات اشتباه را تفسیر می کنند. علاوه بر این ، ممکن است فردی که مورد آزار و اذیت قرار می گیرد نگران نتایج واقعی زندگی باشد که می تواند تأثیرات طولانی مدت و مخربی داشته باشد - از دست دادن شغل ، روابط یا اعتبار وی. به همین دلیل ، قلدری بزرگسالان احساس تابو می کند و وزن بیشتری را تحمل می کند. Pexels / JohannesRapprich منبع: Pexels / JohannesRapprich بنابراین ، به راحتی می توان فهمید که چرا در بزرگسالی اذیت و آزار می تواند یک تجربه تنها باشد. فقط این نیست در یک مقاله که با داده های کمی در مورد میزان آزار و اذیت بزرگسالان پیدا شده است ، یک نظرسنجی حاصل از نظرسنجی هریس که به نمایندگی از انجمن استئوپاتیک آمریکا انجام شده است ، 2000 بزرگسال ایالات متحده را مورد بررسی قرار داد و نشان داد که 31 درصد آنها در بزرگسالی مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند به طور شگفت انگیزی هم تراز با سطح گزارش شده در دوره نوجوانی هستند. قلدری در بزرگسالی ، همانطور که در کودکی و نوجوانی اتفاق می افتد ، با عواقب روحی و جسمی قابل توجهی همراه بود. این تعداد در سایر مطالعات انجام شده از اوایل سال 2000 تأیید شده است ، جایی که نویسندگان دریافتند 30 درصد آمریکایی ها در طول کار خود مورد آزار و اذیت قرار خواهند گرفت. صادقانه بگویم ، این موضوعی است که برای من شخصی است ، زیرا من در بزرگسالی دو تجربه آزار و اذیت داشته ام ، از جمله یک حادثه نسبتاً اخیر. برای من جالب است که وقتی به فکر نوشتن درباره تجربیاتم در یک انجمن عمومی افتادم ، به تردید در خودم دامن بزنم. و اگر چیزی در طول سالها آموخته باشم ، بسیاری از تجربیات ما (اگر نه همه؟) با سایر انسانها به اشتراک گذاشته می شوند. اگر من چیزی را احساس کنم ، پس احتمال زیادی وجود دارد که بسیاری دیگر نیز انجام دهند. ما فقط آنقدر بی نظیر نیستیم. در آگاهی از خویشاوندی ضمنی ما چیزی تسلی بخش است. این من را به یاد توصیه قدیمی ما می اندازد که در دبیرستان در مورد صحبت کردن و پرسیدن سوالاتی مطرح شدیم: اگر س haveالی دارید ، می توانید دیگران را نیز تصور کنید. تعمیم این به تجربیات ما: اگر من این تجربه را داشته باشم ، می توانم بسیاری دیگر را نیز تصور کنم. ما شباهت بیشتری نسبت به متفاوت داریم و فرایندهای مغز ما از چندین روش مهم آینه یکدیگر هستند. هر دو بار که در بزرگسالی مورد آزار و اذیت قرار گرفتم ، این توسط شخصی بزرگتر از خودم بود که قدرت درک بیشتری داشت. اولین بار سال ها پیش زمانی بود که دانشجوی کارشناسی ارشد بودم و بار دوم در یک حادثه مزاحمت اینترنتی بود. در برخوردهای اخیر قلدری آنلاین ، ذهنیتی را که در اولین تجربه قلدری از دست داده بودم ، داشتم. این بار من به صورت پیشگیرانه و توانمندانه با آن برخورد کردم. موضع گرفتم. من بلند صحبت کردم مرزهایی تعیین کردم و به حمایت اجتماعی رسیدم. من متوجه شرم شدم و بوجود آمد. من اطلاعات گرفتم من دوباره جمع شدم و مسیر جدیدی را برای خودم فهمیدم که تعامل محدود با شخصی که زورگویی می کند ، است. در مقابل ، من سالها پیش در مدرسه ارشد مورد آزار و اذیت قرار گرفتم که در آنجا یک سال جهنمی انزوای اجتماعی ، سو abuse استفاده از قدرت و رفتار نامناسب توسط شخصی که قدرت بیشتری نسبت به من داشت ، متحمل شدم کاملاً متفاوت پاسخ دادم. برای بار دوم در موقعیت مشابه قرار می گیریم. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد با توجه به تجربیات خودم احساس می کنم باید آگاهی را در مورد آزار و اذیت بزرگسالان گسترش دهم. این اتفاق می افتد ، و نه به ندرت. موذی تر و منفعلانه تر از زورگویی در دوران کودکی است ، زیرا بزرگسالان in در نحوه حمله به طعمه های خود بسیار پیچیده تر هستند. رفتار قلدری همه گیر است. این توسط مدیران هوشمند و افرادی که در پست های عالی رتبه هستند تداوم می یابد. توسط افرادی که ادعا می کنند می خواهند به شما کمک کنند و شما را تقویت کنند ، اجرا شده است. اغلب پویایی نیرو وجود دارد - اما نیازی به وجود آن نیست. و گیرنده آزار و اذیت اغلب احساس تنهایی می کند و شرم بزرگی را متحمل سایر هزینه های آزار و اذیت می کند. اندکی پس از حادثه مزاحمت اینترنتی که در بالا ذکر شد ، من هفته ای با مضمون آزار و اذیت بزرگسالان در اینستاگرام ایجاد کردم که در آن درباره جنبه های مختلف آزار و اذیت بزرگسالان بحث کردم. این هم دلخراش و هم روشنگر بود که بسیاری از مردم گفتند که


اقتدار بیش از همدلی کیفیتی است که به طور سنتی با مدیریت مرتبط است. با این وجود همدلی یکی از ویژگیهای کم ارزش است که در اکثر کتابهای درسی مدیریت به حداقل توجه می رسد اما می تواند یک عنصر اصلی در ایجاد وفاداری کارکنان باشد. Tirachard Kumtanom / Pexels یک مطالعه نتیجه گرفت که اکثر مدیران در نشان دادن همدلی "تبحر" ندارند. منبع: Tirachard Kumtanom / Pexels این نکته اخیراً ، در همه جا ، در یک بحث مدیریت LinkedIn از لهستان به من یادآوری شد. یکی از مدیران در حال انتشار مقاله ای بود که من چندین سال پیش نوشتم و شامل یک مطالعه DDI بود که نشان می داد همدلی رئیس به شدت با عملکرد شغلی کارمندان مرتبط است - اما فقط "40 درصد از رهبران خط مقدم" به عنوان "تبحر یا قوی" شناخته می شدند در همدلی. " نکته اصلی گفتگوی مدیریت لهستان؟ با همه سختی های ناشی از همه گیری COVID-19 ، اکنون همدلی مدیریتی از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. نشانه ضعف است؟ من قادر به ترجمه (از طریق ویژگی ترجمه مفید LinkedIn) مکالمه و مشاهدات بصیرانه آن بودم. برای ایجاد احساس در مورد آن: "یک مدیر همدل - آیا در کار خود چنین افرادی را به یاد می آورید؟" از پائولینا لاچک-سیکوئیرز ، رئیس هیئت مدیره گروه مشاوره بین المللی استخدام پرسید. "شاید این فرد دیدگاه شما یا مسیر شغلی شما را تغییر داده باشد؟ در میان مدیران ارشد ، تنها حدود 40 درصد ویژگی های یک رهبر همدل را نشان می دهد که سعی در درک ، گوش دادن و پاسخ دقیق به سوالات کارکنان دارد. متاسفانه ، همدلی به اشتباه به عنوان یک نقطه ضعف تلقی می شود . بیاد داشته باشیم به ویژه در مواقع بحرانی که کارمندان سفیر برند هستند . همدلی را نمی توان در اکسل حساب کرد ، اما به ایجاد جو مناسب در کار کمک می کند. " نیمی از جهان دور ، من در همه جبهه ها توافق کردم. همدلی مهم است. در روزهای سخت بیش از هر زمان دیگری. اما به عنوان یک مدیر جوان همدلی بیش از حد از خود نشان دهید و ممکن است به دلیل نداشتن "موارد مناسب" برای مدیریت مورد قضاوت قرار بگیرید. تفاوت ساز مثبت مطمئناً ، یک مدیر موثر به اقتدار نیاز دارد. هیچ بحثی وجود دارد مدیریت مهمانی شام یا پیاده روی در پارک نیست. به اندازه کافی در تجارت بمانید و احتمالاً مجبور خواهید شد تصمیمات سخت و سخت گیرانه ای بگیرید که زندگی مردم را تحت تأثیر قرار می دهد. اما از طرف دیگر ، رژیم ثابت که چیزی جز اقتدار برای صبحانه ، ناهار و شام ندارد نیز بسیار نازک است. اگرچه ممکن است ارزش نمایش برخی از سطح همدلی ها کاملاً عقل سلیم به نظر برسد ، اما واقعیت این است که در کل تجارت تمایل به جذب همان شخصیت هایی که مثلاً روان درمانی یا کارهای اجتماعی انجام می دهند ، نیست. یا به بیان دیگر ، مطابق با یافته های مطالعه ذکر شده در بالا ، باید بگویم ، حقیقت را باید گفت ، تعداد معقولی از مدیرانی که من در طول سال ها با آنها کار کردم ، به همان اندازه همدلی خوب نشان دادند صندلی عرشه مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد که ارزش دارد در این روزهای همه گیر دیوانه به خاطر بسپارید. البته این فقط یک بیماری همه گیر نیست که نیاز به کمی همدلی را در زمینه مدیریت به وجود می آورد. این می تواند هر تعداد عامل استرس زا در تجارت باشد. اخراج در سطح شرکت ، تغییرات مدیریت ارشد ، فشارهای رقابتی و غیره - انواع جابجایی ها می تواند امواج شوک اضطرابی را که در یک سازمان موج می زند ، منتقل کند. اما لاشه COVID-19 مطمئناً یک نمونه مناسب در این برهه از زمان است. بنابراین همانطور که دوستان جدید مدیریت من از لهستان به من یادآوری کردند: کمی همدلی بسیار کمک می کند. سخنان آنها همچنین یادآوری خوبی بود که رسانه های اجتماعی ، با وجود همه مشکلات غیر قابل انکاری که می توانند ایجاد کنند ، می توانند مردم را در مکان های دور دست به روش های غیر منتظره و مفیدی متصل کنند.

منبع سایت:https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%85%D8%AF%D9%84%DB%8C


"توانایی همدلی با دیگران از یک سابقه طولانی تکاملی ناشی می شود که شامل رفتارهای همدلی مانند در حیوانات فراتر از انسان است. به عنوان مثال نهنگ ها و نخستی ها در کنار اعضای گروه های اجتماعی خود غمگین می شوند ، در حالی که جوندگان قادر به درک و پاسخ به ترس و درد همسایگانشان. " - آماندا هید "موش ها ممکن است درد یکدیگر را تسکین دهند - و تسکین درد: پس از یک ساعت اختلاط ، موش های سالم درد یک همراه یا تسکین ناشی از مورفین را آینه می کنند." - کارولین ویلک "درد فقط یک تجربه جسمی نیست . بلکه یک تجربه احساسی نیز هست." - دکتر مونیک اسمیت ، عصب شناس دانشگاه استنفورد هر کسی که روی موش ها مطالعه کرده یا با آنها ارتباط برقرار کرده می داند که آنها به طور چشمگیری موجوداتی سازگار و احساسی هستند. هنگامی که من در کوههای خارج از بولدر ، کلرادو زندگی می کردم ، دوست داشتم به تماشای آنها بپردازم که در داخل و خارج از خانه من اسلحه می زدند. من همچنین تعجب کردم که آنها چه احساسی دارند - اگر هنگام بازی احساس همدلی و احساس شادی مشترکی از خود نشان دهند - در واقع آنها به طور فعال با یکدیگر بازی می کنند - یا درد یا ترس موش های دیگر را احساس می کنند. طی سالهایی که یاد گرفتم آنها انجام می دهند .1،2 بنابراین ، عنوان یک مطالعه اخیر توسط دکتر مونیک اسمیت و متخصص مغز و اعصاب دانشگاه استنفورد با نام "ورودیهای انقباضی قدامی به هسته هسته انتقال انتقال درد از درد و بی دردی را کنترل می کند" توجه من را جلب کرد .3 من چند هفته پیش اشاره ای به این مقاله داشتم ، اما تا زمانی که کتاب "موشها ممکن است درد یکدیگر را تسکین دهند - و تسکین درد" کارولین ویلک را در مورد این تحقیق خواندم ، آیا می دانستم که این مطالعه روی موش ها متمرکز شده است. در این قسمت از دکتر اسمیت نقل شده است که می گوید: "درد فقط یک تجربه جسمی نیست . بلکه یک تجربه عاطفی نیز هست." این نیز توجه من را جلب کرد و به طور خلاصه تحقیقات خود و دیگران را خلاصه می کند. فکر این بود که قانون رفاه حیوانات فدرال ایالات متحده (AWA) هنوز هم معتقد است که موش ها ، موش ها و سایر حیوانات با حسن نیت علی رغم وجود واقعیت بی چون و چرای بیولوژیکی که دارند ، حیوان نیستند. محققان مطالعه خود را برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد مکانیسم های عصبی زمینه ساز درد ، ترس و تسکین در موش انجام دادند و نتیجه گرفتند: "ما تاسیس کردیم که موش ها به سرعت وضعیت حسی-عاطفی یک شریک اجتماعی را اتخاذ می کنند ، بدون در نظر گرفتن میزان تعادل اطلاعات ( ، درد ، ترس یا تسکین درد). "3 و ، مدارهای عصبی درگیر مانند مدارهای انسان هستند ، که به شدت" یک پایه تکاملی مشترک برای همدلی در انسان و موش "را نشان می دهد. همه خوب و خوب ، به جز موش هایی که درگیر آن بودند. هر بحثی که می توانم در مورد این مطالعه پیدا کنم ، معطوف به چگونگی استفاده از نتایج برای کمک به انسانهای دارای اختلالات شخصیت اجتماعی است ، بدون اینکه حتی یک کلمه در مورد چگونگی آنچه که آموخته شده می تواند به نفع موشهایی باشد که به وضوح احساس جوندگان حساس دارند. در مورد تصمیم مضحک برای عدم شناخت موشها و سایر حیوانات غیرانسانی به عنوان "حیوان" در AWA ، وقتی افراد مشکوک به من می گویند که من حقیقت را نمی گویم یا مطمئناً چیزی را اشتباه خوانده ام ، من فقط آنها را به وب سایت USDA ارجاع می دهم که می خوانیم: "مصوب 23 ژانویه 2002 ، عنوان X ، زیرنویس D قانون امنیت مزرعه و سرمایه گذاری روستایی ، تعریف" حیوان "را در قانون حمایت از حیوانات تغییر داد ، به طور خاص پرندگان ، موش های تیره راتوس و موش های تیره موش ، پرورش یافته برای استفاده در تحقیقات. " (تأکید من) مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد این یک واقعیت است که این جوندگان و برخی دیگر از حیوانات با حسن نیت مجدداً به عنوان غیر حیوان تعریف شده اند. دو محقق به من گفتند که واضح است که آنها به دلیل کاربرد گسترده آنها و به دلیل اینکه درآمد زیادی برای کسانی که بد نژاد هستند تولید کرده و از آنها در انواع تحقیقات استفاده می کنند ، از آنها حذف شده است. من اغلب تعجب می کنم که همه دانشمندانی که می دانند موش ها و موش ها حیوانات ذهنی هوشمندی هستند کجا هستند و چرا آنها اعتراض به احمقیت AWA ندارند؟ چگونه آنها و USDA با این ساختگی کنار می آیند؟ چرا آنها خواستار تجدید نظر در مورد طبقه بندی صحیح موش ها ، موش ها و سایر "غیر حیوانات" به عنوان حیواناتی که واقعاً هستند نیستند؟ به هر حال ، آنها ستایش می کنند و غالباً در کاربرد آنچه که خود آنها "مدل حیوانی" بیماری انسان با استفاده از موش و موش می نامند ، اغراق می کنند. من صادقانه نمی توانم از این گردباد بیرون بیایم هر چقدر تلاش کرده ام و مهم نیستم که با چند محقق صحبت کرده ام. از اینجا کجا؟ "محیطی که یک حیوان آزمایشگاهی در آن زندگی می کند می تواند تأثیر مهمی در این که آیا الگوی خوبی برای بیماری انسان است ، داشته باشد." - دیوید گریم "تمرکز نزدیک بینی ما دقیقاً بر روی حیواناتی که در محیط قفس فقیر زندگی می کنند ، هزینه های هنگفت اجتماعی را تحمیل می کند. در بسیاری از موارد ، ما در حال مطالعه فرآیندهای بیولوژیکی هستیم که احتمالاً فقط در داخل یک قفس اتفاق می افتد. علیرغم دهه ها تحقیقات روی حیوانات ، دانشمندان به درمان های روانپزشکی بسیار اندک دست زده اند. بیماری یا حتی معالجه سایر بیماریهای انسانی. " -دکتر. گارت لاهویس برخی از محققان که مایل به ناشناس ماندن هستند به من گفته اند که فکر می کنند موقعیت AWA باید بلافاصله تجدید نظر شود. یکی از محققان به من گفت که او رک و پوست کنده فکر نمی کرد که تفاوتی در نحوه تحقیق داشته باشد


سالها پیش ، قبل از اینکه به دانشکده پزشکی بروم ، این فرصت را داشتم که از شهر نیویورک ، شهری بسیار بزرگتر از بوستون ، زادگاهم ، دیدن کنم. من از آسمان خراش ها و تراکم سر و صدا و مردم تعجب کردم. با قدم زدن در خیابان ، احساس انرژی و هیجان مکان را به یاد می آورم. چشمانم لحظه ای سرگردان شد و با شخص دیگری که مقابل یک ساختمان ایستاده بود تماس گرفت. او بلندتر و عضلانی تر از من بود ، یک تاپ مخزن سفید پوشیده بود که به نظر می رسید دست ها و شانه هایش را که در بدنش ورزش می کند ، به طور هدفمند نشان می دهد. "آنچه شما نگاه می کنید؟" او تمسخر کرد در یک چشم به هم زدن ، مغز من ثبت کرد که این غریبه ، که من نگاه ساده ای به او کردم ، مرا تهدید می کند. وضعیت بدنش تهدیدآمیز به نظر می رسید ، چشمانش گشاد شده و عضلاتش متلاطم و متلاطم به نظر می رسند. با چشم بر هم زدنی بعدی ، بخشی از من احساس عصبانیت کردم. این مرد کی بود که به من ، یک غریبه کاملاً چیزی بگوید؟ اما من کارهای دیگری داشتم تا اینکه این فرد را درگیر کنم. من می خواستم هر تصوری را در ذهن او که تهدید می کردم ، کنار بگذارم زیرا نمی خواستم یا به جنگ احتیاج داشتم. و علاوه بر این ، من نیمی از اندازه او بودم. من جواب دادم: "هیچ چیز" ، سعی کردم آنچه را که به وضوح اظهارات تهدیدآمیز بود خنثی کند. "به کسی که هیچی نمیگی؟" او تهدید کرد. او به دنبال تشدید بود ، اما من علاقه ای نداشتم. به طور شهودی ، من تصمیم گرفتم از آنچه او به عنوان مرز سرزمینی خود تلقی می شود خارج شوم ، سرعتم را برداشتم ، نگاهم را دور کردم و دیگر چیزی نگفتم. اما این واقعیت که این مرد چیزی به من گفت ، من را عصبانی کرد. این تبادل ساده ممکن است آشنا به نظر برسد. ذات انسان این است که وقتی از هر نوع تهدیدی روبرو می شود ، مقابله کند یا فرار کند ، به آن نزدیک شود یا از آن اجتناب کند - چیزی که معمولاً "جنگ یا گریز" می نامیم. در یک میلی ثانیه ، مغز من فاکتورهای زیادی را ثبت کرده است: شهر نیویورک terra incognita بود و من یک جهانگردان. این مرد دارای دو سر بازو بزرگ و تزئین شده با خال کوبی بود و من آن شب بلیط های نمایش برادوی داشتم که بخاطر درگیری خیابانی بر سر "هیچ چیز" نمی خواستم آن را از دست بدهم. مغز مرد دیگر نیز سریعاً ارزیابی می کرد که من در واقع تهدیدی برای او نیستم ، بلکه فقط یک تماشاگر کنجکاو هستم و بزرگ کردن پاسخ عصبانی و تهدیدآمیز او که "به کسی نمی گویی؟" امری امن بود. سخنان او فاصله بین ما را حفظ کرد ، وضعیت بدن او سیگنالی برای حرکت به جلو بود و من این گزینه را انتخاب کردم ، نگاهم را دور کردم و ادامه دادم. پس از روشن شدن تهدید ، ما معمولاً این موارد را از ذهن خود دور می کنیم. اما من شروع به تعجب کردم که دقیقاً چه چیزی باعث عصبانیت وی شده است و سپس چه عواملی باعث ترس من شده است. از این گذشته ، من به او فریاد نزده ام و سلاحی نزده ام. او در واقع یکی از عضلات ظاهری وحشی خود را حرکت نداده است. بعد ، فهمیدم که کاملاً ساده است. این حالت عاطفی - خشم او بود. عصبانیت او ، بیش از سخنانش ، بلافاصله سیگنال می داد ، "انسان را برانداز. از نگاه شما در اینجا استقبال نمی شود. " من چه کار کرده ام تا عصبانیت را در این غریبه ایجاد کنم؟ به نوعی نحوه نگاه من به او ، حرکت بدنم ، کلماتی که گفتم ، برای تأثیرگذاری در پاسخ او ترکیب شدند. غالباً ، مردم وقتی نگاه آنها را بگیرید ، لبخند می زنند. اما گاهی اوقات ، به دلایل مختلف ، برخی از مردم از یک محل خصومت با عصبانیت واکنش نشان می دهند. آنچه آنها را به آنجا رسانده است به ندرت ارتباط مستقیمی با شما دارد ، اما به عنوان پاسخی به شما ظاهر می شود. شما فقط در یک لحظه نامناسب روی آنها اتفاق افتاده اید و آنها واکنش خنک یا تهاجمی نشان داده اند فقط به این دلیل که به چشمانشان نگاه کرده اید ، یک جای پارک را که می خواستند گرفته اید یا حتی دوستانه برخورد کرده اید. اما وقتی با این برخوردها روبرو می شویم ، شاهد یک نیروی طبیعی بزرگ نیز می شویم ، نیرویی که همه در درون خود داریم: عصبانیت. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد من معتقدم که ما توانایی تبدیل خشم را داریم ، زمانی که یک نیروی ابتدایی تخریب و آسیب احتمالی است ، به یک منبع قدرتمند و مفید تبدیل می شود. وقتی یاد بگیریم که از خشم خود پیشی بگیریم ، می توانیم ظرفیت بیکرانی را که در درون همه ماست باز کنیم. اما ابتدا باید این نیروگاه احساسی را بشناسیم. طی چند هفته آینده عصبانیت را کشف خواهم کرد. خشم هیچ مشکلی ندارد کاری که شما با آن انجام می دهید مهم است.


Text translation

Source text

5000 / 5000

Translation results

به احترام هفته آگاهی از اختلالات خوردن ، آخرین هفته فوریه (22-28) ، می خواهم توجه خود را به ارتورکسیا عصبی جلب کنم و تقاطع ارتورکسیا و سرطان را برجسته کنم. ارتورکسیا یک وسواس پاتولوژیک در خوردن تغذیه مناسب است. معیارهای تشخیصی رسمی وجود ندارد ، زیرا ارتورکسیا عصبی در نسخه 5 راهنمای تشخیصی و آماری به طور رسمی شناخته نشده است. بحث درمورد اینکه آیا ارتورکسیا یک اختلال غذایی مشخص است ، بخشی از اختلال غذایی دیگر است یا مربوط به وسواس فکری عملی است. تحقیقات برای مفهوم سازی بهتر و تعریف ارتورکسیا عصبی ادامه دارد ، اما شواهد بالینی نشان می دهد که ارتورکسیا به طور گسترده ای شامل الگویی از رژیم غذایی محدود و پرهیز از غذاهای نجس در نظر گرفته می شود که منجر به عواقب منفی مانند کمبودهای تغذیه ای ، مسائل پزشکی و کاهش رفاه عمومی می شود. . افرادی که با ارتورکسیا دست و پنجه نرم می کنند ممکن است بخاطر خوردن غذاهایی که نجس به حساب می آیند احساس گناه کنند ، هر روز زمان زیادی را برای تهیه غذا یا فکر کردن در مورد غذا صرف می کنند و با وجود ایجاد مشکلات اقتصادی ، غذاهایی را که کیفیت بالاتری دارند خریداری می کنند. آگاهی بیشتر از خوردن غذاهای سالم و محدود کردن غذاهایی که ارزش غذایی کمتری دارند برای افرادی که مبتلا به سرطان هستند غیر معمول نیست. بازماندگان سرطان ممکن است رژیم غذایی خود را به عنوان راهی برای تأثیر در پیش آگهی ، احتمال عود یا کیفیت زندگی تغییر دهند. تغییر رژیم غذایی همچنین در بازماندگان سرطان احساس کنترل قابل درک در شرایطی را فراهم می کند که ممکن است احساس ناتوانی ، اضطراب و ترس داشته باشند. با این حال ، خطرات در پی داشتن یک رژیم غذایی سالم ، به ویژه برای بازماندگان سرطان وجود دارد. مقاله ای که اخیراً در Psycho-Oncology منتشر شده است ، یک مطالعه موردی را در مورد بیمار توصیف می کند که تغذیه سالم را تا حد شدید انجام داده و منجر به واکنش های نامطلوب سلامتی و روانی می شود. در این مقاله ، یک بیمار مبتلا به سرطان خون حاد لنفوبلاستیک (ALL) تحت شیمی درمانی و پیوند سلول های بنیادی قرار گرفت. سه ماه پس از درمان هیچ نشانه ای از ALL وجود نداشت اما وزن و BMI پایین بود و سابقه رژیم غذایی نشان داد که بیمار کمتر از 50٪ کالری و پروتئین توصیه شده روزانه مصرف می کند. بیمار روزانه یک وعده غذا آب می خورد و می خورد. عوارض جانبی پزشکی در پیگیری یک ساله و ماهه پس از پیوند وجود داشت اما به خوبی به درمان پاسخ داد. این بیمار یک ورزشکار نخبه بود که قبل از تشخیص سرطان ، روی عملکرد تغذیه سالم تمرکز داشت. در طول درمان و پیگیری ، بیمار تمایل به کاهش وزن را انکار کرد در حالی که کالری دریافتی محدود مانده و عوارض جسمی ، عاطفی و رابطه ای ادامه داشت. چرا بیماران سرطانی باید از اختلالات خوردن مانند ارتورکسیا عصبی آگاه باشند؟ تشخیص سرطان و سفر در طول درمان و زنده ماندن می تواند باعث تغییر در رفتارهای غذایی شود که منجر به عوارض پزشکی و روانی قابل توجهی می شود. جنگجویان نیک اندیشی در فرهنگ ما ممکن است بیماران سرطانی را تشویق به رژیم های غذایی خاص کنند که برای بهبود پیش آگهی ، کاهش عود یا درمان سرطان انجام می شود. با این حال ، خطر ابتلا به orthorexia عصبی می تواند نتایج پزشکی و روانی مربوط به سرطان را پیچیده کند. اختلالات خوردن یکی از بالاترین میزان مرگ و میر را در بین بیماری های روانپزشکی دارد و عوامل استرس زای جسمی و روحی سرطان می توانند نگرانی های قبلی را تشدید کنند. برعکس ، تمایل به انجام کاری و اقدام در کنترل شخص پس از تشخیص سرطان ، همراه با اضطراب زمینه ای ، می تواند زمینه ای مناسب برای پیشرفت orthorexia عصبی ایجاد کند. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد اگر مبتلا به سرطان هستید و می خواهید عادت های غذایی خود را بهبود ببخشید چه باید بکنید؟ خود را در مورد ارتورکسیا عصبی آموزش دهید. در این پست توجه به ارتورکسیا عصبی جلب می شود اما اطلاعات دقیق تری وجود دارد. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد علائم و نشانه های ارتورکسیا به دنبال مقالات و منابع باشید. تغذیه سالم می تواند قسمت مهمی از احساس خوب باشد ، اما یاد بگیرید که وقتی تغذیه سالم به طور بالقوه از مرز عبور می کند و خطرناک می شود. برای ارجاع به متخصص تغذیه آنکولوژی با متخصص انکولوژی م کنید. بیشتر مراکز سرطانی خدمات پشتیبانی از جمله متخصصان رژیم درمانی را ارائه می دهند. با این حال ، اگر به ارجاع نیاز دارید ، با متخصص انکولوژیک خود م کنید تا یک متخصص تغذیه متخصص در سرطان شناسی پیدا کنید. کار با یک متخصص تغذیه آنکولوژی می تواند به شما در حفظ تعادل غذایی مورد نیاز در تمام مراحل سفر به سرطان کمک کند. کمک گرفتن از یک مشاور بهداشت روان بالینی را در نظر بگیرید. تشخیص سرطان برای بسیاری از افراد تغییر دهنده زندگی است و اضطراب ، افسردگی ، ترس ، عدم کنترل ، مشکلات رابطه ای و نگرانی های وجودی برخی از موارد روانشناختی مرتبط با سرطان است. صحبت با یک متخصص بالینی بهداشت روان ممکن است در مدیریت عوامل روانشناختی مفید باشد که می تواند منجر به یک وسواس ناسالم در مورد غذا شود. به طور خلاصه ، بسیاری از بیماران سرطانی رژیم های غذایی خود را پس از تشخیص با هدف بهبود سلامت تغییر می دهند. با این حال ، به دلیل اضطراب
تحریک ماهیت یک بیماری جدی پزشکی ، برخی از بیماران ممکن است در معرض خطر ابتلا به orthorexia عصبی باشند ، که می تواند منجر به پایین آمدن کیفیت زندگی ، کمبودهای تغذیه ای و عوارض نتایج سرطان شود. جستجوی راهنمایی حرفه ای ممکن است به بیماران سرطانی کمک کند تغییرات مفیدی در رژیم غذایی خود ایجاد کرده و کیفیت زندگی کلی آنها را بهبود بخشد.

کاترین ویلیامز ، دکتر (UCSD) و کاترین ترنر ، Ph.D. (دانشگاه استنفورد ، SDSU). eeman agrama minert / myownbeatphotography منبع: eeman agrama minert / myownbeatphotography گفتگو در مورد نژاد و نژادپرستی ممکن است دشوار باشد. برای بسیاری از والدین امری عادی است که از صحبت با کودکان در مورد نژاد پرهیز می کنند. والدین ممکن است فکر کنند ، "آنها خیلی جوان هستند که نمی توانند درک کنند" ، "آیا ذکر موضوع نژاد و نژادپرستی به اندازه کافی برای ایجاد مشکل نیست" و "من منتظر می مانم تا بزرگتر شوند". آیا این فرضیات سزاوار است؟ چه زمانی کودکان تفاوت بین گروه های نژادی را مشاهده می کنند؟ تحقیقات نشان می دهد که کودکان ردیابی صورت انسان را از 1 تا 3 ماهگی آغاز می کنند. در 3 ماهگی ، کودکان از قبل چهره های آشنا و هم نژاد را ترجیح می دهند. در نه ماهگی ، نوزادان می توانند از نژاد برای دسته بندی چهره استفاده کنند. کودکان در سنین 3 سالگی می توانند از نظر شناختی در مورد افراد گروه های مختلف ارتباط منفی برقرار کنند. از 4 سالگی ، کودکان می توانند در مورد ثروت و تحصیلات فرضیات نژادی را شروع کنند. کودکان نابینا نیستند ، بنابراین والدین نباید سعی کنند "کوررنگ" باشند ، وقتی صحبت از مسابقه می شود. رنگ یک ویژگی ثابت است ، مانند قد و رنگ چشم. کودکان کم سن و سال اغلب در توصیف خود و دیگران توصیف می کنند. تشخیص نژاد کسی نژاد پرستی نیست. این فقط به این معنی است که سیستم بینایی شما مختل نشده است. آیا به فرزند خود می گویید: "من جنسیت یا رنگ موی فرد را متوجه نشدم"؟ ادعای کور رنگی ، هر چقدر هم نیت داشته باشد ، نتیجه مثبتی ندارد. داربست كردن فرزندان ما هنگام آموختن در مورد نژاد و قومیت به آنها اجازه می دهد كه جهانی های مشترک را شناسایی كرده و نسبت به تفاوتهای فرهنگی و فردی كنجكاوی و احترام بگذارند. در جهانی متقاطع که به طور فزاینده ای پیش می رود ، ساده لوحی باقی ماندن در برابر هویت نژادی کودکان را در برابر پیام های مختلف و سردرگمی باز می گذارد. کودکانی که والدین آنها از پرهیز از صحبت درمورد نژاد گزارش می کنند ، غالباً تصور می کنند که والدین آنها در مورد گروه های مختلف نژادی ارتباط منفی برقرار می کنند و این موضوع خود تابو است. وقتی می گوییم نژاد نمی بینیم ، تنش پیرامون بحث های نژاد را افزایش می دهیم. اگر می خواهیم تنش های پیرامون بحث های نژادی را کاهش دهیم ، باید در مورد آن صریح صحبت کنیم و به طور فعال درمورد آن با فرزندانمان یاد بگیریم. eeman agrama minert / myownbeatphotography منبع: eeman agrama minert / myownbeatphotography چگونه با فرزندانمان در مورد نژاد و نژادپرستی صحبت کنیم؟ هیچ راهی برای فرو رفتن در این موضوع وجود ندارد. این مکالمه ای است که والدین باید انجام دهند ، صرف نظر از زمینه و تجربه. قبل از اینکه با فرزندان خود در مورد نژاد و نژادپرستی صحبت کنید ، سعی کنید خودتان راحت باشید و در مورد آن بحث کنید برای استفاده از کتابها ، مستندها و همچنین بحث در مورد موضوع با یک بزرگسال دیگر ، می توانید به چندرسانه ای دسترسی پیدا کنید تا با موضوع آشنا شوید و با آن آشنا شوید. اگر می خواهید بنشینید تا با فرزند خود در مورد نژاد و نژادپرستی "رسمی" صحبت کنید ، س questionsالات را پیش بینی کنید تا بتوانید در مورد پاسخ های خود فکر کنید. اگر کودک شما از شما سالاتی می پرسد که پاسخ ساده آن نیستید ، معمولاً این یک تجربه یادگیری خوب برای او محسوب می شود که شما بخواهید مدلی را برای چگونگی جستجوی پاسخ ها با هم الگوی خود قرار دهید. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد یکی از راههای اولیه معرفی نژاد به کودکان خردسال ، شناسایی ساده تفاوتها ، تأیید و حتی جشن گرفتن تفاوتها ، به روشی غیرقانونی است. ما می خواهیم کودکان یاد بگیرند که همه ما تفاوت و شباهت داریم. روانشناس بورلی تاتوم نمونه بارز این سناریو را به ما می گوید: یک پدر و مادر سفیدپوست و یک کودک پیش دبستانی در حال خرید در فروشگاه مواد غذایی هستند. آنها از کنار یک زن و کودک سیاه پوست عبور می کنند و کودک سفید پوست با صدای بلند می گوید: "به آن دختر نگاه کن! چرا او اینقدر کثیف است؟ " (اشتباه گرفتن پوست تیره و کثیفی تصور غلطی در بین کودکان پیش دبستانی سفیدپوست است.) والدین سفیدپوست که از اظهار نظر فرزندش خجالت زده اند ، به سرعت با "Sshh!" پاسخ می دهند.

به جای خاموش کردن س theال کودک ، والدین در عوض چه می توانند بگویند؟ ممکن است یک پاسخ مناسب این باشد: "عزیزم ، آن دختر کوچک کثیف نیست. پوست او مانند پوست شما تمیز است. این فقط یک رنگ متفاوت است. درست مثل موهای ما با رنگ های مختلف ، رنگ پوست با مردم متفاوت است. " اگر کودک هنوز علاقه مند به نظر می رسید ، می توان توضیحی در مورد ملانین اضافه کرد. شاید از گفتن حرف اشتباه ترسیده باشد ، با این حال ، بسیاری از والدین توضیحی ارائه نمی دهند. آنها در "Sshh" متوقف می شوند و کودک را ساکت می کنند اما به سوال یا استدلال اساسی پاسخ نمی دهند. کودکانی که اغلب به اندازه کافی ساکت شده اند یاد می گیرند که در مورد نژاد به طور عمومی صحبت نکنند. س questionsالات آنها برطرف نمی شود ، آنها فقط بدون پرسش باقی می مانند. PBS Kids از نظر نژاد و نژادپرستی منابع بسیار خوبی برای والدین کودکان خردسال دارد. کمک به فرزندانمان برای موضع گیری در برابر بی عدالتی نژادی از خانه آغاز می شود. PBS Kids توصیه می کند از طریق کنجکاوی و س questionsالات فضایی فراگیر ایجاد کنید: از کودک خود بپرسید: "چگونه ما یکسان هستیم؟ ما چه تفاوتی داریم؟" به اشتراک گذاشتن داستانی درباره زمانی که مجبور شدید برای خود بایستید زیرا با شما بی انصافی می شود. مکالمه را با س askingال ساده شروع کنید: "چه احساسی داشتی؟" شروع بحث پیرامون نژاد با طرح این سال: "آیا فکر می کنید نژاد پرستی ممکن است رهبران مهم سیاه پوستان را دشوارتر کند؟ آیا این عادلانه است؟" مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد نکته مهم ، والدین می توانند از طریق قدرت قصه گویی با فرزندانشان در مورد نژاد و نژادپرستی صحبت کنند. کودک خود را در خانه با کتاب ها ، مجلات ، تصاویر و مصنوعات فرهنگی که افراد چند نژادی / چند فرهنگی را در خود جای داده است ، محاصره کنید. به ویژه برای کودکان BIPOC ، نشان داده شده است که این امر منجر به بهبود مهارت های حل مسئله ، بهبود رفتار در مدرسه و توانایی بیشتر در به خاطر سپردن حقایق و اطلاعات می شود. خواندن کتابهایی درباره رهبران سیاه پوستان مانند مارتین لوتر کینگ ، جونیور ، رزا پارکس و روبی بریجس می تواند به حمایت از هویت نژادی مثبت کمک کند. غواصی در کتابهایی که خانواده های سیاه پوست را در زندگی روزمره نشان می دهند ، می تواند از نظر نژادی تأیید کننده باشد. (کتابهای تصویری مانند روز برفی یا صندلی پیتر را امتحان کنید.) برای همه کودکان ، خواندن این کتاب ها به نمایندگی کمک می کند. سرانجام ، یک مدافع باشید: در برابر نژادپرستی بایستید. کودکان در مشاهده تفاوت بین آنچه بزرگسالان در مقابل آنچه انجام می دهند متخصص هستند. اگر اقدامات توهین آمیز نژادی می بینید ، آنها را تصدیق و تصحیح کنید ، خواه فرزند شما باشد یا کودک دیگری. اگر در این لحظه مداخله نکنید ، یا چیزی نگویید ، این به کودک شما نشان می دهد که آن نوع زبان یا رفتار را قبول دارید. همچنین می توانید از كودكان خود در زمینه حمایت از رشد متناسب با سن ، كه می تواند از نوشتن نامه به قانون گذاران تا ساختن پوسترهایی با پیام های فراگیر ، برخوردار باشد ، كمك كنید. اگر فرزند من بشنود که شخص دیگری اظهار نظر توهین آمیز نژادی می کند ، چه می شود؟ اگر این یکی از دوستان یا اقوام است که چیزی نژادپرستانه می گوید ، می توانید مستقیماً به آنها بگویید: "من آن نوع زبان را در اطراف فرزندانم نمی خواهم." سپس ، پس از آن با کودک خود صحبت کنید و از او در مورد احساسش بپرسید. با این کار فرزندان شما را قادر می سازد تا از صدای خود به روش های مناسب استفاده کنند. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد اگر فرزند شما به طور تصادفی حرف توهین آمیز نژادی بزند چه می کنید؟ به فرزندتان بیاموزید که ابتدا بشنود ، به جای اینکه عجله کند و بگوید "منظور من این نبود". به صراحت گوش دهید که چرا همسال ناراحت است. هنگامی که کودک شما متوجه شد که چرا شخص مقابل آزرده شده است ، می تواند عذرخواهی کند: "من بسیار متاسفم. چه کاری می توانم انجام دهم تا اطمینان حاصل کنم که دوباره مرتکب آن اشتباه نمی شوم؟ " این در مورد کامل بودن نیست ؛ این مربوط به تصاحب مالکیت است که اشتباهی مرتکب شده ایم و استفاده از آن به عنوان یک فرصت یادگیری برای آگاهی بیشتر. در نتیجه گیری: جهان می تواند مکانی ترسناک باشد. ما نمی توانیم فرزندانمان را از حوادث نژادی و تعاملاتی که با آنها دارند پناه دهیم. در مورد این مشکلات واقع بین باشید ، اما امیدوار باشید. به عنوان مثال ، می توانید به فرزند خود بگویید ، "در سراسر جهان نیز افرادی وجود دارند که در تلاشند جامعه ما را به مکانی عادلانه تبدیل کنند." با امید دادن به جهانی عادلانه تر ، آنها را توانمند کنید: شما هم اکنون این کار را انجام می دهید. با گفتگو در این باره و پرسش شما ، ما در حال حاضر به کمک می کنیم تا جهان منصفانه تر شود. "

منبع:https://www.psychologytoday.com/us/blog/the-modern-child/202102/how-talk-your-kids-about-race-and-racism


به گفته محققان Reischer، Roth، Villarreal and McAdams (2020) در Journal of Personality، تعالی از خود "پدیده ای است که تجربه خود فرد را به عنوان زمان رو به عقب و رو به جلو گسترش می دهد؛ احساس ارتباط با همه بشریت ، زمین و کیهان ؛ و چرخشی به سمت نگرانی های وجودی مانند معنای زندگی و مرگ در آینده است. " آنها همچنین متذکر می شوند که تعالی از خود با پیامدهای مثبت مرتبط است: رفاه بیشتر ، احساسات مثبت ، خوش بینی ، عزت نفس بالاتر ، ادغام بیشتر خود و هدف زندگی پیشرفته ، و افسردگی و روان رنجوریسم پایین تر. نویسندگان مطالعه توصیف می کنند که تعالی از خود به مفاهیم مهم توسعه فردی ، از جمله مفهوم خود واقعی سازی مازلو مرتبط است. مفهوم یونان باستان سمپاتیا ("اتصال ناگسستنی بین همه موجودات روی زمین و آسمان") ؛ ارتباط نه تنها با مردم بلکه ارتباط کیهانی یا "فراشخصی" با الوهیت ، طبیعت و جهان. ادغام خود در گذشته ، حال و آینده ؛ و مهمتر از همه مفهوم اریک اریکسون "یکپارچگی نفس در برابر ناامیدی" ، آخرین مرحله رشد انسانی نیاز به یافتن معنا با نزدیک شدن به پایان زندگی دارد. جاودانگی نمادین و تعالی از خود تعالی از خود و مرگ-تعالی با یکدیگر ارتباط دارند. دستیابی موفقیت آمیز به یک حالت تعالی از خود ، نه تنها به عنوان یک عادت عاطفی و جسمی بیشتر با افزایش سن ، بلکه همچنین کنار آمدن با چالش های عمده وجودی از جمله مرگ و میر و معنای زندگی است. تعالی از خود ممکن است همراه با جاودانگی نمادین باشد ، این مفهوم که اهمیت زندگی فرد فراتر از طول عمر فرد خواهد بود. یک مطالعه اخیر در مورد نظریه مدیریت ترور بررسی کرده است که چگونه اضطراب مرگ ("برجستگی مرگ و میر") توسط جاودانگی نمادین مهار می شود. جاودانگی نمادین با عزت نفس بالاتر ، میزان پایین تر افسردگی ، انزوا و تنهایی کمتر و کاهش اشتغال به مرگ در میان افرادی که از آنها خواسته می شود در مورد مرگ و میر خود و جنبه های مختلف زندگی خود تأمل کنند ، همراه بود (لیفشین و همکاران ، 2021). داستان های تعالی از خود در حالی که بخش قابل توجهی از کار برای بررسی چگونگی ردیابی عناصر مختلفی از خود-تعالی و مفاهیم مرتبط با نتایج مختلف وجود دارد ، تحقیقات از نزدیک به اجزای خود-تعالی نگریسته است زیرا مردم در واقع از این مفاهیم در زندگی خود استفاده می کنند. برای درک بهتر ، ریشر و همکارانش با شرکت کنندگان در مطالعه طولی بزرگسالی Foley ، یک تحقیق 9 ساله در رشد شخصیت بزرگسالان ، کار کردند. در دو مطالعه فرعی ، آنها روی بزرگسالان در اواخر دهه 50 و اوایل 60 سالگی متمرکز شدند ، که نزدیک می شوند اما هنوز در مرحله نهایی رشد بزرگسالان قرار ندارند. در اولین مطالعه انجام شده در سال اول کار کلی ، محققان روایاتی را از 10 شرکت کننده جمع آوری کردند که با رویکرد آماری به نام "تجزیه و تحلیل کیفی" برای استخراج مضامین تکراری مشترک مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. شرکت کنندگان یک مصاحبه عمیق 2 ساعته با داستان زندگی را انجام دادند ، پرسشنامه خود تعالی بزرگسالان 1 و مقیاس یکپارچگی منافع شمال غربی مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد مطالعه دوم 4 سال بعد با گروهی از 125 شرکت کننده انجام شد. آنها همان اقدامات را به پایان رساندند ، و مضامین مشخص شده در اولین مطالعه با این اقدامات همراه با متغیرهایی از جمله نژاد / قومیت ، جنسیت و عوامل اقتصادی اجتماعی در ارتباط بودند. مواد تشکیل دهنده تعالی خود شش مضمون اصلی روایی ظاهر شد: تعطیلی: چقدر پشیمانی های گذشته خودش را در زمان حال تعریف می کند یا تعریف نمی کند. تعالی از خود با احساس بسته شدن بیشتر و احساس قربانی شدن کمتر همراه است. ارتباط متقابل: چقدر با کل بشریت ارتباط برقرار می کنیم یا احساس نمی کنیم. ارتباط بیشتر با بشریت به معنای تعالی بیشتر از خود است. یادگیری مادام العمر: چقدر زندگی به عنوان یک تجربه یادگیری دیده می شود ، هم از نظر مدرسه رسمی و هم از نظر رشد فردی. این امر همچنین به عنوان داشتن "ذهنیت رشد" در مقابل "ذهنیت ثابت" شناخته می شود ، که خود با انعطاف پذیری روانی بیشتری در میان افراد دارای آسیب دوران کودکی همراه است (بولیون و دیگران ، 2021) دلبستگی ایمن: میزان توصیف روابط ایمن و پایدار با مراقبین اصلی. امنیت پیوست در بسیاری از مطالعات با نتایج مثبت زیادی همراه است و خود هدف مداخله درمانی است. تحقق بخشیدن به خود: چقدر احساس می کنیم به توانایی و موقعیت کامل خود در زندگی رسیده ایم. کثرت گرایی معنوی: ترکیبی از داشتن یک سیستم اعتقادی معنوی شخصی همراه با پذیرفتن اعتقادات معنوی دیگران حتی اگر متفاوت از عقاید شخص باشد. یافته های اضافی در مطالعه دوم ، تعالی از خود قوی ترین همبستگی را با بستن ، بهم پیوستگی ، تحقق بخشیدن به خود و کثرت گرایی معنوی نشان داد. شرکت کنندگان گزارش دهنده بزرگترین تعالی خود "حتی توصیف می کنند


پسرم اندرو در حال حاضر درگیر مراحل درخواست دانشگاه است. دخترم مگان یک دانشجوی ارشد در دانشگاه است. و در شغل خود به عنوان استاد دانشگاه ، دائماً خودم را در مکالمات پیرامون نمرات می بینم. در دنیای من ، سخت است که گاهی از فکر کردن در مورد نمره ها پرهیز کنم. یک مسئله کاملاً معمولی مربوط به این واقعیت است که مدارس مختلف اغلب از سیستم های مختلف درجه بندی استفاده می کنند. و این سیستم ها ممکن است از جهات مختلف با یکدیگر متفاوت باشند ، مانند: بعضی از مدارس دارای معدل (معدل) در مقیاس 0 تا 100 و برخی دیگر از آن با مقیاس 0-4.0 هستند. حتی برای مدارسی که از همان مقیاس استفاده می کنند ، ممکن است یک مدرسه معدل بالاتری (به عنوان مثال ، متوسط) از یک مدرسه دیگر داشته باشد (میانگین معدل در یک مدرسه ممکن است 75 باشد در یک مدرسه دیگر ممکن است 92 باشد). در بعضی از مدارس ، ممکن است برخی نکات اضافی برای تصحیح کلاسهای نسبتاً دشوار (مانند کلاسهای AP) اضافه شود در حالی که ممکن است این اصلاح در سایر مدارس اجرا نشود (یا ممکن است تصحیح ریاضی متفاوتی در سایر مدارس انجام شود) روز دیگر ، ما دور هم نشسته بودیم و در مورد یک وضعیت خاص بحث می کردیم. یک کودک به مدرسه ای می رود که بر اساس افزودن امتیاز اضافی به معدل اجازه می دهد تا نه تنها بیش از 4.0 بلکه در واقع بیش از 5.0 باشد. معدل آن کودک در محدوده 5.3 بود. ما مثل این بودیم: این حتی چه معنایی دارد؟ چگونه می توان آن نمره را با کسی که معدل او در مدرسه ای است که در مقیاس واقعی 0 تا 100 قرار دارد ، با 100 بالاترین مطلق مقایسه کرد؟ در حالی که میلیون ها نفر از سالمندان دبیرستان و والدین آنها در تلاشند تا با این مسائل درگیر شوند زیرا آنها سعی می کنند با مدارس در مورد بسته های مالی و غیره مذاکره کنند ، تهیه یک چارچوب آماری روشن برای درک این موضوع گسترده مفید است. با تیتو و ترزا آشنا شوید بنابراین در اینجا یک مثال ساده آورده شده است: تیتو و ترزا سالمندان دبیرستان در دو دبیرستان متفاوت هستند. معدل تیتو 94 است. معدل ترزا 73/3 است. سیستم های درجه بندی در مقیاس های مختلف هستند. شما در کمیته پذیرش دوره کارشناسی یک دانشگاه هستید و سعی می کنید بفهمید کدام یک از این دو دانشجو که اساساً از نظر سایر پارامترها برابر هستند ، باید در لیست متقاضیان شما بالاتر باشد. خوشبختانه برای شما ، شما یک دوره مقدماتی آماری را سالها قبل گذرانده اید. شما به یاد می آورید که استادتان می گوید ، "این مسائل در بعضی موارد در زندگی مرتبط خواهند بود. قول می دهم!" شما در همین لحظه می فهمید که ، در واقع ، استاد شما در مورد این پیشگفتار حق داشته است. زیبایی امتیازات استاندارد شده در حالی که من چندین بار در کمیته های درخواست فارغ التحصیلان خدمت کرده ام ، اما هرگز به طور رسمی در یک دفتر پذیرش کار نکرده ام. این گفته است ، هر زمان که با موقعیتی مانند تیتو و ترزا روبرو می شوم ، من به طور خودکار در مورد چیزی فکر می کنم که آماره گران از آن به عنوان نمره استاندارد یاد می کنند (نگاه کنید به Geher & Hall، 2014). نمره استاندارد راهی برای تفکر درباره یک امتیاز بدون در نظر گرفتن مقیاسی که از آن نمره گرفته شده فراهم می کند. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد شاید ابتدایی ترین شکل نمره استاندارد نمره z باشد. نمره z اساساً اظهارنظر درباره نمره استاندارد است. این دقیقاً به ما می گوید که چند نمره انحراف معیار بالاتر یا کمتر از میانگین (میانگین) در مقیاسی که از آن بدست آمده است. توجه داشته باشید که انحراف معیار شاخصی است که نمرات حاصل از آن نمونه اصلی (یا جمعیت) از یکدیگر متفاوت است. یک انحراف معیار تقریباً مطابق با مقدار متوسطی است که نمرات یک نمونه (یا جمعیت) از میانگین منحرف می شود. بنابراین اگر میانگین یک نمونه 85 و انحراف معیار 8 باشد ، تقریباً ، نمرات در آن نمونه از میانگین به طور متوسط ​​حدود هشت امتیاز متفاوت است. فرمول نمره z بسیار شهودی است. این است: Z = (XM) / SD ، به این معنی که نمره استاندارد کسی تابعی از میزان انحراف نمره خام آن شخص از میانگین (یا میانگین) نمره (XM) نسبت به (یعنی تقسیم بر) انحراف استاندارد است. . بنابراین اگر معدل تیتو 94 باشد و میانگین جمعیت نمرات 85 و انحراف معیار 8 باشد ، پس نمره z تیتو براساس فرمول نمره z ، 125/1 است. این به معنای ساده این است که نمره خام 94 او 1.125 انحراف معیار بالاتر از میانگین بر اساس مکانی است که نسبت به تمام نمرات بزرگسالان در مدرسه او دارد. حال تصور کنید که در مدرسه ترزا میانگین معدل 2.8 و انحراف معیار 6/0 باشد. اکنون می توانیم معدل او را به نمره z تبدیل کنیم تا ببینیم نمره او نسبت به سایر بزرگسالان مدرسه کجاست. ما از همان فرمول ساده ، Z = (X-M) / SD استفاده خواهیم کرد. در اینجا ، ما نمره z 1.55 را دریافت می کنیم. بنابراین ، در مقایسه با همه سالمندان مدرسه او ، معدل 3.73 ترزا 1.55 انحراف استاندارد بالاتر از حد متوسط ​​است. اکنون می توانیم نمرات تیتو و ترزا را با یکدیگر مقایسه کنیم زیرا آنها را در یک مقیاس یکدیگر قرار داده ایم. امتیاز z تیتو 1.125 است ، در حالی که امتیاز ترزا 1.55 است. هر دو دانشجو باید بخاطر تلاشهای تحصیلی خود مورد تشویق قرار گیرند. هر دو نمره هایی دارند که بیش از یک انحراف استاندارد بالاتر از میانگین در کلاس های خود است. با این حال ، معدل ترزا نسبتاً کمی بالاتر است


نه سال پیش در این روز ، تریوون مارتین هنگام بازگشت از یک فروشگاه راحتی به خانه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. از جمله دلایلی که قاتل وی تبرئه شد ، قانون ایستادن در زمین خود در فلوریدا است که رویکرد "ابتدا شلیک کنید ، بعداً س askال کنید" را تشویق می کند.


قوانین مستحکم قرار است از حق افراد برای استفاده از نیروی کشنده در دفاع از خود نه تنها در خانه بلکه در هر مکانی که مجاز به قانون هستند محافظت کند. همچنین هدف آنها این است که به افراد اجازه می دهند از چنین نیرویی در دفاع از مال خود استفاده کنند. استاندارد حق استفاده از چنین نیرویی "وقتی شخص تجربه کند که" یک شخص معقول "تهدید را می داند ، حتی اگر فرد با خیال راحت از خطر درک شده عقب نشینی کند." [1] همیشه مشخص نیست که شخص واقعاً کیست در خطر. بسیاری از مردم از دیگران می ترسند ، اما ترس از دیگران و اعتقاد به اینكه زندگی فرد در معرض خطر است اغلب غیر منطقی است. برخی از منتقدان معتقدند که صرف احساس خطر می تواند برای توجیه اقدامات کشنده تحت این قوانین کافی باشد. این استاندارد غیر منطقی ، ناقص و غالباً ناعادلانه است.


قانون ثابت فلوریدا ، که بیش از احساس ، بر باور استوار است ، یکی از این موارد است:


اگر شخص معقولاً معتقد باشد كه استفاده یا تهدید به استفاده از چنین زوری برای جلوگیری از مرگ قریب الوقوع یا صدمات جسمی بزرگ به خود یا شخص دیگر یا جلوگیری از ارتكاب قریب الوقوع جنایت اجباری شخصی که مطابق این بخش از نیروی کشنده استفاده می کند یا تهدید به استفاده از آن می کند ، وظیفه عقب نشینی ندارد و حق دارد در صورت ایستادن فرد مورد استفاده یا تهدید به استفاده از این نیروی کشنده ، در جای خود ایستادگی کند. و در مکانی است که وی حق حضور دارد. [2]


اما یک مسئله مهم در اینجا بوجود می آید ، حتی اگر روی یک استاندارد باور منطقی تمرکز کنیم. منطقی بودن تصور در مورد خطر اغلب محصول سوگیری یا تعصب است ، از جمله تعصب نژادی یا تعصب. سفیدپوستان که سیاه پوستان را می کشند یازده برابر بیشتر از سیاه پوستان که سفید پوستان را می کشند در ایالات که دارای قوانین ثابت هستند ، بی گناه شناخته می شوند. منطقی سازی برای قتل Tamir Rice ، Trayvon Martin ، Jordan Davis - و ما می توانیم Philando Castile ، Stephon Clark و Walter Scott را اضافه کنیم - "یک موضوع مشترک را نشان می دهد: ساختارهای قانونی و نمایندگان ما درک (غیر مسلح) سیاه پوستان را منطقی می دانند به عنوان تهدید کننده. "[3]


تشخیص اینکه واقعاً در چنین مواردی چه اتفاقی افتاده است و اینکه شخصی که روی زمین ایستاده است منطقی عمل می کند ، گاهی دشوار است. این به این دلیل است که در بسیاری از موارد تنها شاهد عینی دیگر مرده است. همانطور که Ta-Nehisi Coates مشاهده می کند ،


آنچه در فلوریدا داریم - و بدون شک در سایر مناطق کشور - این است که این ایالت از یک جنبه اساسی برای تحقق عدالت چشم پوشی کند. منطق اینجا برای گرفتن اسلحه است - حتی برای افرادی که اسلحه دوست ندارند. این منطق یک شهروند مسلح را تحریک می کند که در آن بهره مند از عدالت آخرین انسانی است که ایستاده است. طرف شما از داستان مهم نیست اگر شما مرده اید. [4]


مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد


البته همه مردم در این شرایط در رحمت تعصب نژادی و تعصب نیستند. بسیاری از جوامع قضایی ، حقوقی و مجری قانون "تصور تهدید کردن (غیرمسلح) سیاه پوستان" منطقی نمی دانند. " با این وجود ، واضح است که مشکلات گسترده ای وجود دارد و قوانین ثابت شما حساس هستند و تا حدی از تعصب ناشی می شوند. این بدان معنی است که بسیاری از مردم از سلاح گرم به عنوان آخرین چاره واقعی استفاده نمی کنند. این یک شکست اخلاقی است ، عدم انجام مسئولیت های خود در این قلمرو زندگی.


این قانون باید به دنبال محدود کردن خشونت باشد ، فقط به عنوان آخرین چاره مجاز باشد. در میان بسیاری از مشکلات آنها ، قوانین ثابت شما در این آزمون موفق نمی شوند.


پست الکترونیک

من به سختی خواندن سالانه سریال هری پاتر را شروع کرده بودم که در اواخر ژانویه آنفولانزا گرفتار شدم. من سرفه ، نوسانات جزئی دما ، تعریق رویایی داشتم و نمی توانستم تختخوابم را برای چیزی جز توالت یا راحت ترین وعده های غذایی ترک کنم. سوپ گامبو ، مرغ از قبل پخته شده در سس بطری vindaloo ، سوپ ترش و گرم. مهارت های پرستاری سگ معمولاً مخرب من. هری پاتر و تماشای مستندهای باله روی تلفن من را در میان چرتهای طولانی سرگرم کرد.


اوایل این هفته آزمایش کردم. من COVID-19 نداشتم ، حتی اگر کاملا مطمئن بودم که ندارم. فقط سرفه و عرق مناسب است. من می توانستم آن غذای پرادویه را بچشم (این به من کمک می کند تا سرفه کنم) ، احساس می کنم خودم را پریشان می کنم و انرژی ندارم و به مدت 15 دقیقه در دوش بایستم. آنفولانزای شایع بود اما اوه ، در آن فضای خاکستری 2 هفته ای حوصله ام سر رفته بود.


دادگاه استیضاح دونالد ترامپ مرا انسانی کرد. من آن را به صورت بلادرنگ از طریق تلفن تماشا کردم ، همه آنچه را که می توانم در Google بخوانم خواندم ، مستندهای مربوط به Q را تماشا کردم ، توییتر را خواندم مثل اینکه هیترز قصد بازدید از دانشگاه را داشت. من همانطور که تصور می کنم بیشتر ما می دانستم نتیجه دادگاه چه می شود ، می دانستم.


عرق دراز کشیدم و آنچه را که قبلاً نمی دانستم ، ندیده و نشنیده بودم تماشا کردم. هنگامی که والدین بیرون بودند ، اولین شب هر کودک تنها بود: صدای کوبیدن در کاپیتول ، فریادهای "شما همه ما را می کوبید؟" به سمت افسر گودمن و به سمت یک افسر تنها دیگر پرتاب کرد ، "شما بیش از تعداد هستید. یک میلیون نفر از ما در آنجا وجود دارد و ما به Trump گوش می دهیم - رئیس شما! "


من با پرچم ها و چوب های سلفی خود از جمعیت وحشت زده شدم - آنها ممکن است ادعا کنند که از شبکه های اجتماعی متنفر هستند ، اما در حالی که پخش می کردند ، پوزخند می زدند - هنگامی که سعی داشتند وارد اتاق مجلس شوند ، پنجره را با اسلحه ای که در جلوی چشم آویزان بود ، شکستند برای آنچه ابدی به نظر می رسد قبل از کشته شدن اشلی بابیت توسط یک پلیس کاپیتول. با دیدن اینکه پلیس جوان در گلو چکش خورده است - چند خواهر و برادر کوچکتر به نوعی گلو درمان کرده اند؟ - با سپر پلیس فیلم خانگی معمولی شما نیست.


دو لحظه بسیار دلخراش مردی بود که از سالنی عبور می کرد و می گفت: "نانسی! Na-a-ancy. نانسی کجایی؟ " با صدایی بلند که مرا در فیلم ها می ترساند ، چه رسد به قصد واقعی. این صدا به معنای ، مرگ خشونت آمیز است. اگر من را صدا می کرد ، من الان در یک بخش روانپزشکی برای PTSD بودم.


لحظه دیگر موهای زائد یک مکالمه شنیده شده است: "این همان چیزی است که ما برای داشتن 30000 اسلحه اینجا نیاز داریم" ، که شریک جنایت این مرد قول داد: "سفر بعدی".


"سفر بعدی" همان چیزی است که امروز می خواهم به آن بپردازم.


خواندن هری پاتر همراهی خوبی در این دادگاه بود. مقایسه ترامپ و ولدمورت آسان و گاه مفید است.


"حرکت تاریخی ، میهنی و زیبای ما برای بزرگ کردن دوباره آمریکا دوباره تازه آغاز شده است. در ماه های آینده من چیزهای زیادی برای اشتراک گذاری با شما دارم و مشتاقانه منتظر ادامه سفر باورنکردنی خود برای رسیدن به عظمت آمریکا برای همه مردم هستیم. هیچ وقت چنین چیزی نبوده است!


"ما کارهای زیادی در پیش داریم و به زودی با چشم انداز آینده ای درخشان ، تابناک و بی حد و حصر آمریکایی ظهور خواهیم کرد.


مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد


در مقابل "والدین و فرزندان ، خواهران و برادران شما زندگی می کنند و بخشیده می شوند ، و شما در دنیای جدیدی که با هم خواهیم ساخت به من می پیوندید." (هری پاتر و یادگاران مرگ)


اکثر این مقایسه ها کاملاً آسان است. به توییتر نگاهی بیندازید و ببینید که چقدر تعداد چپ در پشت نام کتاب های هری پاتر (همراه با جنگ ستارگان و پیاده روی ستاره ای) پنهان شده اند. آنها به نوعی مانند نقاب مرگ هستند و جرات استفاده از نام واقعی خود را ندارند. انجام این بازی تخیل زیادی لازم ندارد.


اکنون. من به همان اندازه لیبرال هستم که آنها تحمل کنند من را تحمل می کنم همانطور که پیشنهادی می دهم که ممکن است دوست نداشته باشید.


من فکر می کنم دونالد ترامپ باید حساب های توییتر و فیس بوک خود را دوباره بازگرداند.


عکس دونالد تانگ از Pexels

منبع: عکس دونالد تانگ از Pexels

"من فراموش نمی کنم. سیزده سال طولانی . من سیزده سال بازپرداخت می خواهم قبل از اینکه شما را ببخشم ،" ولدمورت به اجتماع بافته های خود در هری پاتر و جام آتش می گوید. به عنوان مردی که می خواهد رئیس جمهور مادام العمر شود ، مهم نیست که چه کاری لازم است ، باید بدانیم که ترامپ چه فکری می کند.


بله ، ما باید دوباره به بحث و جدل نفرت او از ماگ ، توهین ها ، توطئه ها ، عدم اعتقاد به علم ، انزوا طلبی ، وسواس (برنده شدن از هیلاری ، آقای ترامپ) ، بزرگواری ، سرزنش و دروغ های بی هدف گوش فرا دهیم. سیستم عامل های رسانه های اجتماعی باید او را رصد و مورد سانسور قرار دهند. بازپرداخت - مهمترین و قابل تکرار بودن او - این است که ما می دانیم او به چه فکر می کند.


ما باید می دانستیم که شورش اتفاق خواهد افتاد. هنری "انریکه" تاریو ، رئیس گروه ، در پست اواخر دسامبر در پارلر نوشت: "ProudBoys در تاریخ 6 ژانویه به تعداد رکورد تبدیل خواهد شد ، اما این بار با یک چرخش ." آنها آماده و آماده ایستادن و ایستادن بودند. تاریو قبل از شورش دستگیر شد ، اما نشانه های فاجعه وجود داشت و نادیده گرفته شد


یک مطالعه جدید گزارش داد ، تحریک عمیق مغزی با فرکانس بتا (DBS) در مخچه باعث بهبود حرکت و هماهنگی در موش های دارای نقص شبه آتاکسی می شود.

تحریک عمیق مغز 13 هرتز تحویل داده شده به مخچه باعث بهبود حرکتهای عضلانی هماهنگ در مدل موش (Car8) از آتاکسی ارثی می شود.

Cerebellar DBS فعالیت عضلانی را در حین جابجایی نرمال می کند و باعث ایجاد مزایای حرکتی طولانی مدت در موشهای Car8 می شود.

ترکیب فعالیت بدنی روی تردمیل و DBS با سرعت 13 هرتز در مخچه باعث افزایش اثر این درمان می شود.

آتاکسی عدم کنترل داوطلبانه عضلات را برای انجام حرکات هماهنگ توصیف می کند. در یونانی ، "táxis" به معنای "بدون هماهنگی" است ، که ریشه اصطلاح پزشکی "آتاکسی" است. از آنجا که به اصطلاح "مغز کوچک" نقش مهمی در هماهنگی حرکات ارادی دارد ، آتاکسی و اختلالات عملکرد مخچه - یا آسیب به مناطق خاصی از مخچه - تمایل دارند که دست به دست هم دهند.


به عنوان یک بیماری نورودژنراتیو ، آتاکسی منجر به از دست رفتن تدریجی توانایی شخص در انجام حرکات مایع و هماهنگ با پاها ، دستها ، دستها ، انگشتان ، چشم ها و غیره می شود. عوارض ناشی از آتاکسی می تواند ناتوان کننده باشد و در بعضی موارد منجر به مرگ زودرس شود .


تحقیقات جدید در موش ها نویدبخش نجات حرکات هماهنگ در مدل موش (Car8) آتاکسی با استفاده از تحریک عمیق مغز در هسته مخچه با فرکانس موج بتا 13 هرتز است. این مطالعه با بررسی همتا (Miterko و همکاران ، 2021) در تاریخ 26 فوریه در مجله دسترسی آزاد Nature Communications منتشر شد.


این مطالعه توسط تیمی از محققان کالج پزشکی بیلور و بیمارستان کودکان تگزاس به سرپرستی نویسنده اول لورن میترکو ، عضو فوق دکترا در آزمایشگاه روی سیلیتو در بیلور انجام شد.


نویسندگان توضیح می دهند: "در اینجا ، ما با هدف قرار دادن مخچه ، یک مرکز اصلی حرکتی در مغز ، مزایای بالقوه DBS را در یک مدل از آتاکسی نشان می دهیم." "ما از مدل موش Car8 آتاکسی ارثی برای آزمایش پتانسیل استفاده از هسته مخچه DBS به علاوه فعالیت بدنی برای بازیابی حرکت استفاده می کنیم."


مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد


قابل توجه است ، این درمان DBS بسیار تحریک شد وقتی که تحریک مخچه 13 هرتزی در حالی که موشهای مهندسی ژنتیکی با شرایط شبه آتاکسی روی تردمیل "جوش می زدند" اجرا شد. "ما نشان می دهیم که DBS مخچه حرکت در آتاکسی را بازیابی می کند و هنگامی که درمان با ورزش جفت می شود و پس از شروع آتاکسی زود شروع می شود ، نجات رفتار حرکتی بیشترین تأثیر را داشته است."


میترکو در یک خبرنامه گفت: "ما ابتدا مخچه را هدف قرار دادیم زیرا این یک مرکز حرکتی اولیه در مغز است و این مکان هدف برای DBS موفقیت دلگرم کننده ای را در درمان مشکلات حرکتی همراه با سایر بیماری ها مانند سکته مغزی دیده است." "ما مخچه را به طور سیستماتیک با فرکانسهای مختلف DBS هدف قرار دادیم و تعیین کردیم که آیا فرکانس بهینه ای وجود دارد که باعث بهبود اثربخشی درمان شود. هنگامی که ما از یک فرکانس خاص 13 هرتز استفاده کردیم ، این زمانی بود که عملکرد موتور در موش های Car8 ما بهبود یافت."


میترکو افزود: "ما می دانیم که ورزش ، به طور کلی ، می تواند برای سلامت ماهیچه ها و عصبی مفید باشد ، و کارهای قبلی در بیماران پارکینسون و بیماران سکته مغزی ذکر کردند که روش های نورومدولاسیون همراه با تحریک بدنی مزایایی را نشان می دهد ، بنابراین ما تصمیم گرفتیم ورزش را در تحقیقات خود بگنجانیم." . "ما دریافتیم که وقتی [موشهای Car8] DBS را در حین ورزش بر روی تردمیل دریافت کردند ، در هماهنگی حرکتی و پله ای پیشرفتهایی حاصل شده است که فقط با تحریک عمقی مغز مشاهده نکرده ایم."


جالب اینجاست که برای ترکیب تحریک 13 هرتز به مخچه همراه با فعالیت بدنی برای نجات حرکت و هماهنگی در مدل موش آتاکسی ، موشها به سلولهای پورکنژ که عملکرد خوبی دارند ، نیاز دارند.


محققان دریافتند که از طریق ژنتیکی حذف انتقال عصبی سلول Purkinje از مخچه تا قشر مغز از طریق مسیر مخچه - تالامو - قشر مغز توانایی DBS مخچه را در کاهش آتاکسی مسدود می کند. مایك ون دره هایدن ، نویسنده مقاله ، در خبرنامه گفت: "یكی از اهداف ما روشن كردن بیشتر نقشی است كه سلول های پوركینژ در بهبودی از آتاكسی بازی می كنند."


مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد


نکته جانبی: این جنبه خاص از مطالعه برای من بعنوان یک ورزشکار برجسته بود زیرا من مدتهاست عملکردهای قوی سلول Purkinje را با بهینه سازی حرکات کاملاً به موقع حرکتی و "عضله فوق العاده" هماهنگی عضلانی مورد نیاز برای اوج عملکرد در ورزش مرتبط می دانم. در یک پیوستار ، آتاکسی و فوق روان در انتهای مخالف طیف قرار دارند. (به "تلاش دهه های طولانی من برای رمزگشایی نقشه مغز دمدمی مزاج" Super 8 "مراجعه کنید.)


از دیدگاه من ، یکی دیگر از جنبه های چشم نواز جدیدترین مقاله Miterko و دیگران این است که به نظر می رسد تحریک هسته مخچه در فرکانس های 0 ، 2 ، 13 و 130 هرتز از جنبه های متمایز عملکرد مدار مخچه- مخچه پشتیبانی می کند.


"به عنوان مثال ، فرکانسهای دلتا و تتا بین 1 و 9 هرتز یادگیری مخچه را در افزایش می دهند


پست الکترونیک

بسیاری از افراد جاه طلب روز خود را با نشستن برای خوردن صبحانه قهرمانان آغاز می کنند و سپس برای موفقیت لباس بلند می شوند. آنها معتقدند که از نظر جسمی و روحی به دنبال تعالی هستند. اما حتی افرادی که توسط روالهای مثبت هدایت می شوند معتقدند که برای دستیابی به مزیت رقابتی باید محدودیتی در روش های قابل قبول وجود داشته باشد.


تصویر ارنستو اسلاوا از Pixabay

منبع: تصویر ارنستو اسلاوا از Pixabay

افزایش عملکرد


ما در جامعه ای زندگی می کنیم ، هم از نظر آکادمیک و هم از نظر شغلی ، که مردم ارزش عملکرد در بهترین حالت را تشخیص می دهند. ما به جوانان خود در مورد ارزش جاه طلبی صادقانه ، سخت کوشی و تعهد به تعالی ، به صورت عمومی و خصوصی آموزش می دهیم. در مورد روشهای مناسب دستیابی به عملکرد مطلوب - از نظر اخلاقی ، قانونی و اخلاقی - نظرات متفاوت است. شاید تعجب آور نباشد ، این واگرایی ممکن است به خصوصیات شخصیتی گره بخورد.


تحریک شناختی برای موفقیت


تکنیک های تقویت شناختی از روش های غیر دارویی مانند مدیتیشن ، رژیم غذایی سالم و محرک های رایج مانند قند و کافئین گرفته تا داروهای قانونی و غیرقانونی - که ممکن است بیشتر در بین انواع خاصی از گروه های حرفه ای یا دانشجویی که به دنبال دستیابی هستند استفاده شود یک لبه شناختی برای به حداکثر رساندن عملکرد


اما اگرچه تصویب گسترده ای از استراتژی های ذهنی و جسمی برای موفقیت وجود دارد ، اما افراد مختلف بسته به آنچه درگیر است ، به استراتژی های تقویت شناخت متفاوت نگاه می کنند. بیشتر افراد روش های طبیعی بهبود عملکرد ذهنی و جسمی را از طریق رژیم غذایی ، ورزش و حتی مکمل های غذایی تأیید می کنند. اما حتی افرادی که در کافی شاپ محلی خود قهوه اسپرسو مضاعف سفارش می دهند ، ممکن است استفاده از داروهای تقویت کننده عملکرد برای دستیابی به مزیت رقابتی را ناعادلانه و غیراخلاقی تلقی کنند. اما همه نگاه منفی به دنبال تقویت دارویی ندارند. تحقیقات نشان می دهد که ویژگی های شخصیتی ممکن است پیش بینی کند که احتمال استفاده از دارو برای بهبود عملکرد شناختی در انواع افراد بیشتر است.


تلاش برای موفقیت از طریق "داروهای هوشمند"


وقتی نوبت به بهبود شناخت می رسد ، آیا انواع خاصی از شخصیت ها تمایل به ارتقا artificial مصنوعی دارند؟ اریک مایور و همکاران (2020) رابطه بین صفات سه تیره تاریک (روان پریشی ، خودشیفتگی و ماکیاولیسم) و تمایل به بهبود عملکرد شناختی از طریق روش های تقویت را کشف کرد. "مواضع اخلاقی غیرمعمول" ، که آنها یادداشت می کنند ، ممکن است در نگرش در مورد تقویت شناختی آشکار باشد. به طور خاص ، شهردار و همکاران تأثیر شخصیت Dark Triad ، رقابت صفتی و جو رقابتی درون سازمانی را بر نگرشهای مثبت در مورد استفاده از تقویت کننده های شناختی دارویی ، معروف به "داروهای هوشمند" بررسی کرد.


The Triad Dark: صفات و تاکتیک های موفقیت


شهردار و همکاران افراد دارای صفات سه تیره تاریک را از نظر اخلاقی منقطع توصیف کنید ، تصویب عقاید دیگران از نظر اخلاقی غیرقابل قبول است و داشتن "تمایل به جستجوی موقعیت اجتماعی بالا و منافع شخصی به هزینه دیگران". آنها متذکر می شوند که تحقیقات قبلی نشان می دهد افرادی که دارای صفات سه تیره هستند بیش از دیگران احتمال رفتار فریبنده ، شرورانه و حتی جنایی دارند. آنها اذعان می کنند که سایکوپاتی با مصرف مواد مخدر ، ماکیاولیانیسم با انتخاب غیراخلاقی و خودشیفتگی با رفتارهای غیراخلاقی و همچنین ریسک پذیری ارتباط دارد. از نظر شغلی ، آنها تشخیص می دهند که هر دو روان پریشی و ماکیاولیانیسم با "بریدن گوشه و کنار" در محل کار ارتباط دارند. در واقع ، آنها یادآوری می کنند که هر سه بعد شخصیتی Dark Triad مربوط به تاکتیک های دستکاری در محل کار و همچنین داشتن دیدگاه مثبت نسبت به دوپینگ در ورزش است.


مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد


در تحقیقات خود ، مایور و همکاران دریافت که صفات سه تیره تاریک ، به ویژه ماکیاولیسم ، نگرش های مثبت نسبت به تقویت شناختی دارویی را پیش بینی می کند. با توجه به تأثیر فرهنگ رقابت ، آنها دریافتند كه یك فضای رقابتی ممكن است نگرش مثبت نسبت به تقویت شناختی دارویی را فقط در افرادی كه از صفات شخصیتی تیره امتیاز می گیرند ، افزایش دهد.


شخصیت و پشتکار


بدیهی است که تلاش برای موفقیت از نظر اخلاقی و اخلاقی هیچ مشکلی ندارد. بسیاری از افراد موفق ، الگو ، الگو و مربی سالم ، خیرخواهانه هستند. آنها برای سخت کوشی ، عزم راسخ و مقاومت نشان می دهند. و افراد زیادی هستند که از ناتوانی های شناختی یا چالش هایی رنج می برند که می توانند از مداخلات دارویی قانونی بهره مند شوند. تحقیق در مورد بررسی رابطه بین تأیید استراتژی های تقویت شناختی و صفات Dark Triad صرفاً یک رابطه جالب را فراهم می کند تا همراه با بسیاری از حقایق و شرایط دیگر ، در ارزیابی شخصیت مورد توجه قرار گیرد.


مردم در زندگی روزمره خود با چه مشکلات بهداشت شناختی روبرو هستند؟ در گذشته ، مسائل بهداشت شناختی بسیار بر حافظه و حافظه مربوط به سن تمرکز داشته است. گرچه این مسئله هنوز به وضوح وجود دارد ، اما در اوایل تا اواسط دهه 60 واقعاً مورد توجه مصرف کنندگان قرار می گیرد. در پنج سال گذشته ، مشکلات بهداشت شناختی که مردم واقعاً با آن روبرو شده اند تغییر شکل داده است. ما طی 10 سال گذشته انواع مختلف داده های سلامت شناختی را سفارش داده ایم و اکنون مسائل رو به رشد بیشتر بر توجه و تمرکز تمرکز دارند. این قطعاً در حال کاهش جمعیت جمعیتی جوان تر است ، از جوانان ساله تا افراد 45 تا 50 ساله. مشکلات حافظه از بین نمی روند ، اما به سرعت این گروه رشد نمی کنند. من فکر می کنم بسیاری از آنها مربوط به جنبه اجتماعی و رسانه های اجتماعی است. اکنون اطلاعات زیادی وجود دارد که می توانیم آنها را در اختیار بگیریم ، و باعث بارگذاری بیش از حد اطلاعات می شود. آیا اکنون مردم بیشتر از گذشته دچار استرس شده اند؟ استرس مردم بیشتر از هر زمان دیگری است. آنها در حال شغل خود ، بچه هایشان ، رسانه ها ، چرخه اخبار ، زندگی اجتماعی و همه چیز آنلاین هستند. زندگی روزمره آنها بسیار آشفته است و باعث می شود در تمرکز ، توجه و تمرکز مشکل داشته باشند. این اطلاعات بی وقفه در تلفنها و تلویزیون ما است. برخی از راه هایی که افراد می توانند تمرکز بیشتری داشته و از فرسودگی ذهنی جلوگیری کنند چیست؟ ورزش یک عامل عظیم در سالم نگه داشتن مغز و توانایی توجه شماست. غذا نیز مهم است. قطعاً غذاهای زیادی وجود دارد که می توانند به سلامت مغز کمک کنند ، از جمله رژیم های مختلفی که مردم می توانند امتحان کنند. من فکر می کنم رژیم و ورزش در مورد سلامت مغز کلیدی هستند. همچنین در مورد "بازی های مغزی" صحبت های زیادی شده است ، اما اطلاعات متناقض زیادی در این مورد وجود دارد. این جایی است که مکمل ها وارد می شوند ، زیرا مردم می خواهند بدانند ، "چه کار دیگری می توانم انجام دهم؟" مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد چه کسی کاندید مناسبی برای مصرف مکمل ها است؟ اگر افرادی که مکمل های بهداشت شناختی را برای تمرکز و / یا توجه مصرف می کنند تجزیه کنید ، در واقع چهار گروه اصلی وجود دارد. یکی آن افراد میانسال ، مادر شاغل است. آنها دائماً تحت فشار استرس قرار می گیرند و در نهایت باعث به اصطلاح "مغز مادر" می شوند زیرا یک میلیون چیز در جریان است. این گروهی است که واقعاً به تمرکز و توجه بیشتری نیاز دارد. سپس گروه 55 سال به بالا وجود دارد - پیش بازنشسته یا بازنشسته ای که بسیار فعالتر می شود. آنها از نوه ها مراقبت می کنند و ورزش می کنند ، بنابراین داشتن این انرژی ذهنی و تمرکز می تواند به آنها کمک کند هر روز آنها را انجام دهند. دو گروه بعدی جمعیت شناختی جوان تری هستند ، از جمله در ورزش و ورزش. افرادی که سبک زندگی فعالی دارند واقعاً بدنبال هر چیزی هستند که بتوانند برای داشتن مغز سالم در رژیم غذایی روزانه خود به رژیم غذایی خود اضافه کنند. گیمرهای esports نیز به دنبال تمرکز و تمرکز بیشتر هستند. رشدی که در فضای بازی مشاهده می کنیم باورنکردنی است. مصرف کنندگان باید در یک محصول به دنبال انرژی و تمرکز باشند؟ بطری را به اطراف بچرخانید ، به مواد تشکیل دهنده نگاه کنید و در مورد مواد تشکیل دهنده تحقیق کنید. مصرف کنندگان واقعاً می خواهند بدانند که مواد تشکیل دهنده آنها از کجا تهیه می شود ، از کجا منبع تهیه می شوند و چگونه آنها ساخته شده اند تخمیر و گیاهان در ذهن همه افراد است. به عنوان مثال ، مکمل Mind Lab Pro ((MindLabPro.com) از یک ماده مغز سلامت به نام Cognizin® Citicoline استفاده می کند. Cognizin® Citicoline توسط فرایند تخمیر تولید می شود و از نظر شیمیایی سنتز نمی شود. سیتیکولین یک ماده مغذی است که از قبل در بدن شما وجود دارد ، بنابراین شما نوعی فقط چیزی را پشتیبانی می کنید که از قبل به طور طبیعی در مغز شما اتفاق می افتد. همچنین ، به مطالعاتی که همراه با یک مکمل یا ماده تشکیل دهنده هستند نگاه کنید و نتایج را بررسی کنید. Cognizin® نوعی سلیکولین است که از نظر بالینی آزمایش شده و می تواند مغز را با تغذیه مورد نیاز برای تند ماندن تأمین کند. بهترین توصیه من به مصرف کننده این است که بفهمد مواد تشکیل دهنده مکمل های آنها از کجا می آید ، چگونه ساخته می شود و نتایج مطالعه چیست.


من در اواخر دهه 60 هستم ، رومه نگار سابق استاد دانشگاه شد. من نزدیکتر به پایین نردبان اقتصادی اجتماعی می ایستم تا بالا ، جایی که احتمالاً متعلق به آن هستم. من نمی توانم در مورد پدر و مادرم تقارن بیندازم. اگرچه او تهیه کننده خوبی بود ، پدر من از نظر روانشناسی سو ab استفاده می کرد. وقتی من در یک آزمون سخت شیمی در یک مدرسه سخت 93 موفق به کسب 93 شدم ، او پاسخ داد ، "هفت امتیاز دیگر چه شد؟" و این احتمالاً بهترین چیزی بود که او به من گفت. من نه تنها یک دانش آموز خوب بلکه یک بازیکن توپ خوب هم بودم ، با این وجود پدرم مرتباً به من می گفت که من هرگز مقدار زیادی نخواهم داشت. مادرم برای مقابله با صحبت های او کاری نکرد. و هر دو نفر از نظر فیزیولوژیکی سو، استفاده کرده و سیگار کشیدن مداوم داشتند. چگونه می توانم تولید مجوز را متوقف کنم؟ می توانید هر زمان که آماده باشید شهامت "صحبت کردن" با والدین مرحوم خود را بگیرید می توانید آن را تعطیل کنید. بله ، شما فقط می توانید موسیقی متن حلقه دائمی را در سر خود خاموش کرده و یکی دیگر از ساخته های خود را تعویض کنید. اگر می خواهید در این باره استاد باشید ، می توانید شکایات آنها را لیست کرده و ردهای نقطه به نقطه را ایجاد کنید ، به این ترتیب مهماتی برای جنگ با گفتگوهای بد در اختیار داشته باشید و به طور فعال شکمبه آن را پایان دهید. هنگامی که تولید مجوز را متوقف کردید ، می توانید به زندگی خود ادامه دهید. البته ، برداشتن گام های جدید ناراحت کننده است. همیشه این خطر وجود دارد که با نرسیدن به رویاهایی که هنوز در سر دارید ، خود را ناامید کنید. در واقع ، این ممکن است همان چیزی باشد که شما را مجذوب خود کرده است - بهتر این است که معلومات را دوباره اصلاح کنید تا اینکه وارد ناشناخته شوید. اما اظهارات پدر شما عرفانی نبود. ترس های او آنها را تحت تأثیر قرار داد. او امیدوار است که آنها به شما انگیزه دهند تا به برتری خود ادامه دهید. این روشی مشت مشت بود که سعی در آرزوی سلامتی شما داشت. او احتمالاً هیچ سرنخی نداشت که چه سروصدایی بود. بیش از زمان آن است که او و مادرتان را به دلیل نادانی ببخشید ، زیرا به هیچ وجه نمی توانید گذشته را تغییر دهید. با شروع به کار کردن بر اساس اهداف خود ، ناراحتی جدید مانع آن نشوید: این خیلی طولانی نیست. تصمیمات تقسیم شده هنگامی که من و نامزدم برای اولین بار با هم آشنا شدیم ، به همان میزان پول بدست آوردیم و بعد از اینکه با هم زندگی کردیم ، همه صورتحساب ها را بین 50 تا 50 تقسیم کردیم. اما صنعت من سقوط کرد و من مجبور شدم کار خود را دوباره شروع کنم. اگرچه دوست پسر من شش رقم می سازد ، من اکنون برای تهیه 35K دلار تلاش می کنم. با این حال ما هنوز صورت حساب ها را 50-50 تقسیم می کنیم. او هنگامی که می خواهد با دوستان خود گشت و گذار زیادی کند ، ماهانه برای کار خود سفر می کند. من هرگز نمی توانم به اندازه کافی برای سفر پس انداز کنم. وقتی من پیشنهاد می کنم که او نسبت بالاتری از درآمد خود را به خود اختصاص دهد (او کمتر از 10 درصد پرداخت می کند در حالی که من بیش از 60 پرداخت می کنم) ، او می گوید این عادلانه نیست زیرا اینکه چقدر پول در می آورم به او بستگی ندارد. او از هر لحاظ دیگری حامی است. چگونه می توانم به این اختلاف نظر نزدیک شوم؟ مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد این بستگی به این دارد که شما اختلاف نظر واقعی را در نظر بگیرید. اول از همه: برابر همیشه مترادف عادلانه نیست. وقتی همان مقدار پول می گرفتید ، احتمالاً همین بوده است. برابر یک محاسبه مالی است که بدون در نظر گرفتن شرایط اعمال می شود. عادلانه یک قضاوت اخلاقی و اجتماعی است که منطقی بودن و عوامل رابطه ای را در نظر می گیرد. یک رابطه فقط با رضایت متقابل متقابل رشد می کند. آیا هر دو شریک احساس می کنند که تقریباً به طور مساوی در همه حوزه ها ارائه می دهند و از آن عبور می کنند؟ شما قطعاً چنین هزینه ای را احساس نمی کنید. در یک رابطه مداوم ، وقتی شرایط تغییر می کند ، به طور کلی بسیاری از نقش ها و مسئولیت های شریک باید مورد بازنگری قرار گیرند. اما ممکن است احساس بی انصافی شما بیش از هزینه ها باشد. برخی از لذت های بزرگ زندگی - مانند مسافرت و وقت با دوستان - مشترک نیستند ، و این ممکن است بر احساس بار شما تأثیر بگذارد. با هزینه ها ، نسبت یک پروکسی مناسب برای معقول بودن است. در حال حاضر ، نامزد شما بیشتر از سود شما سود می برد: زندگی شما بسیار محدود است ، او اینگونه نیست. به علاوه او بحث را خفه می کند نه تنها با اعلام اینكه درآمد كم شما مقصر شماست بلكه با ادعا كردن این موضوع تاثیری در او ندارد. شما هیچ یک از دو نقطه را به چالش نمی کشید. درست است ، او باعث نشده درآمد شما کاهش یابد ، اما می تواند در مورد عواقب آن کاری انجام دهد. در مشارکت ، شما آنچه برای سلامتی رابطه لازم است انجام می دهید. هنگامی که یکی از شریک ها در چیدمان زندگی زوجین احساس فریب می کند ، مشکلات عظیم پنهانی وجود دارد. کینه بی صدا به وجود می آید و جریان محبت را بر هم می زند. یک شریک عاقل و دلسوز نگران هرگونه ناعادلانه بودن است و می تواند در مورد تقسیم عادلانه بار و مزایای زندگی مشترک - گفتگویی که هر دو به شدت به آن نیاز دارید - بحث کند. این هیچ تضمینی نیست ، اما اگر نامزد شما از ناراحتی عاطفی عمیق شما در مورد منافع فعلی و تقسیم بار آگاهی داشته باشد ، این ممکن است او را از مصالحه خارج از گفتگو و گفتگو کند. در غیر اینصورت ، شاید سوال اصلی این باشد که چقدر او حمایت می کند؟


آیا شخصیت یک کودک نوپا پیش بینی می کند که چگونه در بزرگسالی رفتار کند؟ آیا شورش نوجوان بیانگر یک زندگی جنایتکارانه است؟ روانشناسان و همکاران تحقیقاتی دیرینه جی بلسکی ، اوشالوم کاسپی ، تری مoffفیت و ریچی پولتون در کتاب جدید خود ، ریشه های شما ، این س questionsالات و دیگر اسرار ماندگار رشد انسان را بررسی می کنند. PT از نویسندگان خواست تا به اشتراک بگذارند که از نظر آنها کدام عوامل رشد کمترین تأیید شده است. 1. تصادفی بودن همه ما می توانیم به وقایع تصادفی اشاره داشته باشیم که در زندگی نقش محوری داشتند ، مانند ملاقات با مربی که مسیر حرفه خود را تغییر می دهد یا از یک فاجعه جان سالم به در برد. اما ثبت تأثیر چنین حوادثی دشوار است. "هنگام انجام علوم توسعه ، تصادفی بودن را چگونه اندازه گیری می کنید؟" بلسکی می پرسد. "من فکر نمی کنم ما می دانیم." 2. صفات اولیه دشوار است بدانید که آیا رفتار بد اولیه - مانند خشم یا بزهکاری - باید کنار گذاشته شود یا به آن پرداخته شود. اما داده ها نشان می دهد که صفات ناسازگار جوانی ممکن است چالش های بزرگسالان را پیش بینی کند. کاسپی می گوید: "علائم رفتاری و شخصیتی اولیه ممکن است نتایج خاصی را پیش بینی نکند ، اما می تواند جهت های کلی را پیشگویی کند." 3. تغییرات تاریخی هر نسلی در زمان خودش کاملاً ریشه دارد و بنابراین ممکن است از تغییرات گسترده ای در طول تاریخ ، مانند ریشه کن کردن بیماری های بزرگ ، غافل شود. موفیت می گوید: "تفاوت در گروه های سنی در نتایج رشد ممکن است ناشی از قرار گرفتن آنها در محیط های مختلف در اوایل زندگی باشد." 4. هزینه تاب آوری بلسکی خاطرنشان می کند ، افراد مقاوم بهتر قادر به عبور از سختی ها هستند. "در برابر مشکلات ، آنها خوشبخت هستند." اما وقتی صحبت از مداخلات حمایتی می شود ، افراد بسیار مقاوم به اندازه دیگران سود نمی برند.


فیزیکدانان و مهندسین نجومی که به زبان عامیانه به عنوان "دانشمندان موشک" شناخته می شوند ، دستاوردهای زیادی را به دست آورده اند که زمانی غیرقابل تصور بود ، از پرواز افراد به ماه تا کشف مریخ. چگونه آنها مستقیماً از داستان های علمی تخیلی مقابله می کنند؟ اوزان وارول ، دانشمند پیشین موشک ، در کتاب خود مانند یک دانشمند موشک فکر کنید ، برخی از روشهای ابتکاری حل مسئله آنها را برجسته می کند - و برای استفاده از آنها نیازی به کار در ناسا ندارید. بازگشت از آینده دانشمندان موشک رویای بزرگی دارند ، اما ایده های چشم پرستاره به تنهایی کافی نیستند. برای تحقق بخشیدن به عکسهای ماه ، آنها از پخش مجدد (backcasting) استفاده می کنند ، استراتژی ای که نتیجه ای ایده آل را در نظر می گیرد و به عقب عمل می کند ، و هر مرحله برای تحقق آن را ترسیم می کند. وارول می گوید: "شما رویای بزرگی می بینید - اما سپس نقشه راهی را برای دستیابی به آن رویا ترسیم می کنید." صرف تصور اینکه شغل رویایی خود را دارید ، به عنوان مثال ، شما را استخدام نمی کند. backcasting به معنای شناسایی آموزش ، تجربه و شبکه ای است که شما را به آنجا سوق می دهد ، بنابراین می توانید قطعات را در زندگی واقعی جمع کنید. چه چیزی ممکن است اشتباه شود؟ فضانوردان زندگی خود را برای رفتن به فضا در خط قرار می دهند. برای به حداقل رساندن خطر ، مهندسان از پیش شرط استفاده می کنند. آنها تصور می کنند یک مأموریت شکست خورده است و می پرسند چه اشتباهی رخ داده است. هرکسی که به فکر یک ریسک باشد - به عنوان مثال شروع به کار کند - می تواند برای شناسایی موانع احتمالی از پیش خرید استفاده کند. وارول اضافه می کند ، در سازمان های تاسیس شده ، پیش از موعد فرصت هایی برای مخالفت فراهم می کند. وی گفت: "مردم اغلب تمایل ندارند که در پیک نیک پوست کنده شوند. premortems برای نشان دادن نقاط ضعف احتمالی ، از نظر روانشناختی محیطی امن ایجاد می کنند. " هیچ چیز فرض نکنید دانشمندان موشک هنگام شروع یک پروژه جدید سعی می کنند هر فرضی را که دارند شناسایی کنند و به طور سیستماتیک س questionال می کنند که آیا می توان به هر کدام اعتماد کرد - این را تفکر اصول اولیه می نامند. اگر برای حل مشکلی تلاش کرده اید اما موفق نشده اید ، اقدامات و افکار معمول خود را شناسایی کنید و از خود بپرسید که چرا آنها را انجام می دهید؟ وارول می گوید: "عادت هایی که تفکر ما را به هم می ریزند ، اغلب در کمین چشم ها کمین می کنند."


وقتی ناگهان وقت زیادی روی دستانمان است ، افکارمان بیشتر به زمان معطوف می شوند. انسداد ویروس کرونا باعث شده تا میلیون ها نفر ساعات بیکاری بیشتری نسبت به سالهای گذشته داشته باشند. تعجب آور نیست که تعداد کمی از آن لذت می برند: از برنامه های معمول و تعهدات ، از برنامه های قطار ، کلاس و فیلم ، زمان بیشتر به عنوان یک نهاد از شاخص است ، چیزی که نباید در روزهای بهتر مهار شود ، بلکه باید با آن مبارزه شود. بنابراین ، لحظه مناسبی برای کتاب جدید جوزف مازور است ، "سراب ساعت": افسانه ما از زمان اندازه گیری شده. مازور در کاری به راحتی با فیزیک و روانشناسی ، درگیری طولانی گونه های ما با روزها ، ساعت ها و ثانیه ها و همچنین اکتشافات مدرن درباره ساعت داخلی بدن را مرور می کند. مازور می نویسد: "زمان با ضربان های ما ارتباط دارد ، اما بیشتر به سلول ها و مغز ما مربوط می شود ، چیزهایی که خاطرات را به روز می کنند تا به بدن ما بگویند که در ریتم ها و ضربان های زنده بودن هستیم." ظهور زمان اندازه گیری شده زندگی انسان را تغییر داد. ما دیگر وقتی گرسنه یا خسته بودیم غذا نمی خوردیم و نمی خوابیدیم ، بلکه وقتی ساعت به ما می گفت. مازور می نویسد: "زمان انتزاعی ، رسانه جدیدی برای وجود شد" و زمان به یک کالا تبدیل شد. زمان با و بدون درک انسان به سرعت پیش می رود ، اما درک این مسئله می تواند برای یک نزدیک بینی چالشی باشد. تغییر جهت تأخیر انگلیس از تقویم جولیان به تقویم میلادی در سال 1752 ، به عنوان مثال ، 2 سپتامبر و 14 سپتامبر و برخی از آنها برای به دست آوردن 11 روز "از دست رفته" خود شورش کردند. اما زمان ساعت نیز از جهات اساسی جهان را متحد می کند. با گسترش سفر با قطار در اواسط قرن 19 ، زمان متفاوت در مکان های مختلف تهدید می کرد که برنامه ریزی (و جلوگیری از سقوط) غیرممکن است. در سال 60 ، مکان ها زمان ساعت خود را بر اساس موقعیت خورشید در ظهر قرار دادند. ساعت 12 شب در واشنگتن دی سی ساعت 12:12 در نیویورک و 12:24 در بوستون بود. کنفرانس بین المللی نصف النهار 84 با تعیین نخست نصف النهار در گرینویچ انگلیس ظهر را به اوج رساند. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد چه چیزی یک لحظه ایجاد می کند؟ هر علمی به نوعی مطالعه زمان است ، زیرا هیچ هدفی برای تحقیق وجود ندارد که زمان برای آن متغیر نباشد. و اما حتی تعریف یک لحظه - مدت زمان بین گذشته و آینده - حداقل از زمانی که زنو و دیگر متفکران یونانی بحث کردند که آیا پیشرفت یک تیر به منزله پرواز مداوم ، یک سری حرکات فردی یا هر دو است ، ما را به چالش کشیده است. حتی اگر نمی توانیم به طور قطعی بدانیم ، می توانیم درک کنیم که چگونه آن را تجربه می کنیم: "یک سری سریع از nows ، هر یک شبیه به بعدی" ، همانطور که مازور توصیف می کند ، "به جز یک تغییر بسیار جزئی ، به یک جریان مداوم از زمان. " بنابراین دقیقاً یک لحظه درک شده انسان چقدر طول می کشد؟ طبق گفته ارنست پاپل ، متخصص مغز و اعصاب آلمانی ، که مدت زمان یا کوانتای زمان را یک عنصر سازنده آگاهی می داند ، بیش از 40 میلی ثانیه نیست. هدف فیزیكدانان دقت بیشتر است و معتقدند كه آنها "دوم" را در ساعتهای اتمی به دست آورده اند كه زمان آن 9،192،631،770 دوره تابش سزیم -133 است - و با این حال حتی این ساعتها معمولی و ناقص هستند: هر 20 میلیون سال ثانیه افت می كنند . چگونه اکنون زندگی می کنیم مازور فصلهای خود را با استفاده از مداخلات متناوب در میان می گذارد و در آنها درباره زندگی طولانی با کسانی که این کار را انجام داده اند بحث می کند - ورزشکاران ، فضانوردان ، کامیونداران مسافت طولانی ، زندانیان و یک خلبان که حقیقت جهانی را بیان می کند ، "رفتن به خانه همیشه سریعتر به نظر می رسد." بینش های آنها جنبه کلیدی زمان تجربه شده را نشان می دهد: مازور می نویسد ، این خیالی است ، "فریبی که به ما کمک می کند تا با هوس خستگی ناپذیر خود برای توضیح و سازماندهی جهان خود کنار بیاییم." به گفته مازور ، قرار دادن به موقع یک عدد "فقط ظاهر زمان است ، نه خود زمان." بدون ساعتی که آن را ثبت می کند ، "هیچ موجودی فراتر از تأثیرات شخصی خود بر حافظه و سرنوشت نخواهد داشت." ما می توانیم از زمان برشمرده شده برای گول زدن خود استفاده کنیم ، پنج ساعت جلوتر بگذاریم ، مثلاً ، عجله کنیم. اما ما نمی توانیم آن را ضبط کنیم. مازور استدلال می کند که اگر ساعت های خود را کنار بگذاریم ، به زودی می فهمیم که برداشت ما از زمان چقدر است. در آزمایشاتی که شامل افراد در حال حرکت به فضاهای بدون پنجره و بدون ساعت بود و در سوابق کاوشگران غار که هفته ها یا ماهها در زیر زمین زندگی می کردند ، افراد رد زمان خارجی را از دست دادند ، در ریتمی قرار گرفتند که توسط عملکردهای بدن آنها تعیین می شود ، که از 24 ساعت به طور گسترده ای متفاوت است. چرخه بعضی از آنها 36 ساعت روشن و 12 ساعت تعطیل در چرخه خواب و بیداری قرار گرفتند ، در حالی که دیگران تفاوت ساعت خواب و دو ساعت را متوقف کردند.


دنیای سریع امروز وقت کمی برای خواب باقی می گذارد. هفته های کار 40 ساعته برای کسانی که دیر شب زحمت می کشند یا پس از خروج از دفتر کار خود را از راه دور انجام می دهند ، فقط رویاهاست. فناوری همچنین مجموعه ای از عوامل حواس پرتی را فراهم می کند که به راحتی بر زمان خواب غلبه می کنند. به همین دلایل و بیشتر ، بسیاری از آمریکایی ها خواب کافی ندارند: طبق مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری ، بیش از 35 درصد بزرگسالان ایالات متحده کمتر از هفت ساعت توصیه شده در هر شب می خوابند. صرف وقت برای استراحت بسیار مهم است. برخی از شایع ترین چالش های عاطفی و رفتاری - استرس ، اضطراب و افسردگی - ارتباط نزدیکی با خواب دارند. ساعت شبانه روزی را تنظیم کنید که به تنظیم همه فرایندهای سلولی کمک می کند و شما راه را برای انواع مختلف اختلالات هموار می کنید. هفتاد تا 80 درصد افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی مشکل خواب را گزارش می کنند. و بسیاری از افراد مبتلا به اختلالات خواب از اضطراب رنج می برند. دانشمندان دانشگاه کالیفرنیا ، برکلی تلاش کردند تا میزان ارتباط و چگونگی گسترش آن را درک کنند. در یک آزمایش ، گروهی از شرکت کنندگان در مطالعه یک شب در آزمایشگاه خوابیدند در حالی که گروه دیگر مجبور به بیداری بودند. صبح ها ، همه یک فیلم احساسی را تماشا کردند ، پس از آن سطح اضطراب آنها از طریق پرسشنامه ارزیابی شد. برای کسانی که بیدار بودند ، اضطراب 30 درصد افزایش یافت. شاید با توجه به اختلالی که یک شبانه روز ایجاد می کند تعجب آور نباشد. اما مطالعه دوم نشان داد که حتی تداخل جزئی در خواب باعث افزایش سطح اضطراب در روز بعد می شود. دانشمندان همچنین فعالیت مغز را از طریق fMRI مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند. دو منطقه کلیدی برای ارزیابی وجود داشت: آمیگدالا ، که پاسخ های عاطفی را هدایت می کند و قشر جلوی پیشانی ، مسئول تنظیم احساسات ، تصمیم گیری و تفکر انتقادی. پس از یک شب خواب ضعیف ، آمیگدالا بدون تغییر بود و احساسات به شدت مثل همیشه احساس می شدند. اما فعالیت قشر جلوی مغز کاهش یافت ، بنابراین ذخایر مغز برای مدیریت احساسات کاهش یافت. در مقابل ، یک شب خواب کامل ، به ویژه اگر شامل مرحله خواب عمیق موسوم به خواب موج آهسته باشد ، منجر به فعالیت شدیدی در قشر جلوی پیشانی و اضطراب پایین می شود. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد اتی بن سایمون ، محقق ارشد مطالعه ، می گوید که یافته ها نشان می دهد که مشکلات خواب ممکن است فقط نشانه اضطراب نباشد ، اما دلیلی بر ادامه آن است. بن سایمون حدس می زند که خواب موج آهسته تعادل بین سیستم عصبی سمپاتیک (نگهبان پاسخ جنگ یا پرواز) و سیستم عصبی پاراسمپاتیک (استراحت و هضم) را از بین می برد. استرس و اضطراب در ساعات بیداری سیستم دلسوز را فعال می کند. اما هنگامی که ضربان قلب کند می شود و فشار خون پایین می آید ، سیستم پاراسمپاتیک بر خواب موج آهسته غالب است. اختلالات خواب این چرخه آرامش را از بدن می گیرد. بن سایمون می گوید: "هنگامی که خواب ما بر هم می خورد ، ممکن است تعادل برقرار نشود." "این تعادل ممکن است یکی از مکانیزم هایی باشد که به مبارزه با اضطراب در روز بعد کمک می کند." اختصاص زمان کافی برای خواب یک چیز است ، اما در واقع خوابیدن چیز دیگری است. ملاتونین را وارد کنید که ساعت بیولوژیکی را همزمان می کند. تولید و تجمع هورمون ، احساس خواب آلودگی را ایجاد می کند و به این معنی است که زمان خوابیدن است. ملاتونین مدت زمان خواب یا عمق آن را تغییر نمی دهد. اما وقتی چرخه خواب مختل می شود - در میان افراد مسن ، شیفت کاری و مسافران معمول است - مصرف مکمل ملاتونین می تواند کمک کند. مصرف ملاتونین تنها راه برای خوابیدن نیست. منیزیم انتقال دهنده های عصبی که باعث خواب می شوند را تنظیم می کند و شواهدی وجود دارد که می تواند کیفیت خواب را بهبود بخشد. با این حال اکثریت آمریکایی ها رژیم کمبود منیزیم مصرف می کنند. تئانین ، یک ترکیب موجود در چای ، انتقال دهنده های عصبی را که بر خواب تأثیر می گذارند نیز تعدیل می کند و می تواند از طریق مکمل ها به شکل غلیظ مصرف شود. تریپتوفان ، عنصر سازنده سروتونین ، به تولید ملاتونین کمک می کند و عامل دیگری است که چرخه های خواب و بیداری را تنظیم می کند. بن سایمون نتیجه گیری می کند: "اگر از خواب خود محافظت کنید ، در عوض از شما محافظت می کند." کنار اعداد بخواب میزان مناسب خواب براساس سن فرد متفاوت است ، اما طبق گفته بنیاد ملی خواب بزرگسالان از تا 64 سال به هفت تا نه ساعت در شب نیاز دارند. خوابیدن به طور متوسط ​​بین 10 تا 20 دقیقه طول می کشد. طبق CDC ، ده درصد آمریکایی ها بی خوابی مزمن را تجربه می کنند. یک شب خواب ضعیف ، تحمل درد را در روز بعد 15 درصد کاهش می دهد. حفظ هر روز برنامه یکسان خواب ، ایجاد روال آرامش بخش قبل از خواب ، حفظ اتاق خواب خنک و پرهیز از وقت صفحه قبل از خواب ، همه به خواب کمک می کند. چرخه ریتم شبانه روزی انسان طبیعی 24.2 ساعت است. ریتم شبانه روزی توسط هسته سوپراکیاسماتیک ، گروهی از سلولهای هیپوتالاموس که از سلولهای عصبی حساس به نور دریافت می کنند ، اداره می شود.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

علم سنجی دستگاه سنگبری web وبلاگ محصولات مرتبط با نرده و حفاظ ساختمانی بازی های رایانه ای و ps4 Sammovie شمع و پروانه در سایت‌های همسریابی چه می‌گذرد؟ مهاجرت به کانادا آنگاه که پرتو علم همه جا را فرا خواهد گرفت